تشترلغتنامه دهخداتشتر. [ت َ ت َ ] (اِخ ) تستر. (سمعانی ). نام شهر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به تستر در همین لغت نامه شود.
تشترلغتنامه دهخداتشتر. [ ت َ ت َ ] (اِخ ) نام میکائیل علیه السلام . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی ). در فرهنگ اسدی بشتر آمده و غلط است و صحیح تشتر است . (یادداشت مرحوم دهخدا). در فرهنگها می نویسند نام میکائیل است ... ولی در ترجمه ٔ آن به میکائیل تسامح است و تشتر ستاره ٔ شعری
تشترفرهنگ فارسی عمید۱. در آیین زردشتی، ایزد نگهبان باران و موکل به روز سیزدهم هر ماه شمسی (= تیر) و ماه چهارم هر سال شمسی (= تیر) که با دیو خشکسالی و قحطی در نبرد است.۲. (نجوم) = شِعرا ⟨ شِعرای یمانی
تشترفرهنگ فارسی معین(تِ یا تُ تَ) (اِ.) = تیشتر: 1 - نام ایزد موکل بر باران که با دیو خشکسالی می جنگد. 2 - شِعúرای یمانی ؛ ستاره ای پر نور در صورت فلکی سگ بزرگ .
تیشترلغتنامه دهخداتیشتر. [ ت ِ ت َ ] (اِخ ) در اوستا تیشتریه یکی از ایزدان مزدیسنا و نگهبان باران است . رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 58 و تشتر و تیر در همین لغت نامه شود.
تسترلغتنامه دهخداتستر. [ ت َ س َ ت ت ُ ] (ع مص ) در پرده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پوشیده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || پرهیز کردن . || دور داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
تستیرلغتنامه دهخداتستیر. [ ت َ ] (ع مص ) پردگی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پردگی گردانیدن . (زوزنی ). پردگی کردن دختر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیده کردن و پرده بستن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پنهان ساختن . (از متن اللغة). پوشیده کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تسترلغتنامه دهخداتستر. [ ت ُ ت َ ] (اِخ ) بزرگترین شهر کنونی خوزستان و این معرب شوشتر است ... (معجم البلدان ). شهری است و آن را ششتر به دو شین گفتن لحن است . گویند نخستین باره ای که بعد طوفان احداث یافته باره ٔ آن شهر است . (منتهی الارب ). شهری است مشهور از آنجاست سهیل بن عبداﷲ تستری ... و شش
تیشترلغتنامه دهخداتیشتر. [ ت ِ ت َ ] (اِخ ) در اوستا تیشتریه یکی از ایزدان مزدیسنا و نگهبان باران است . رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 58 و تشتر و تیر در همین لغت نامه شود.
بشترلغتنامه دهخدابشتر. [ ب َ ت َ] (اِخ ) نام فرشته ای است موکل باران و نباتات . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). ظاهراً با ماده ٔپیشین یکی باشد که مصحف تشتر است . || ابررا نیز گویند که به عربی سحاب خوانند. (برهان ) (از سروری ) (از ناظم الاطباء) (ابوحفص سغدی بنقل سروری ).