تشددلغتنامه دهخداتشدد. [ ت َ ش َدْ دُ ] (ع مص )سخت شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سخت و دشوارشدن کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سختی نمودن در چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سختی کردن در کار. (از المنجد). سختی کردن .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). شدت و قوت آشکار ک
تشددفرهنگ مترادف و متضاد۱. تندی، حدت، خشونت، درشتی، سختگیری، سختی، شدت ۲. تندی کردن، خشونت بهخرج دادن، درشتی کردن ≠ مدارا، نرمش، ملاطفت، تساهل، مدارا کردن
تصددلغتنامه دهخداتصدد. [ ت َ ص َدْ دُ ] (ع مص ) پیش آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعرض . (اقرب الموارد).
تسددلغتنامه دهخداتسدد. [ ت َ س َدْ دُ ] (ع مص ) بسته شدن رخنه و جز آن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || مطاوعه ٔ تشدید. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || استقامت یافتن . (از اقرب الموارد).
تسدیدلغتنامه دهخداتسدید. [ ت َ ] (ع مص ) توفیق دادن . (تاج المصادر بیهقی ). توفیق صواب و سداد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و توفیق صواب و سداد دادن خدا کسی را در قول و عمل . (از متن اللغة). توفیق دادن و ارشاد کردن کسی را بر سداد یا در صواب در کردار و گفتار. (از اقرب ال
تشدیدلغتنامه دهخداتشدید. [ ت َ ] (اِ) علامتی چون سرسین « ّ » که بر روی حرفی گذارند تا مشدد تلفظ شود. (یادداشت مرحوم دهخدا). نام علامت املایی مانند دندانه های سین که چون آن را بر بالای حرفی گذارند آن حرف دو مرتبه خوانده شود. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تشدیدلغتنامه دهخداتشدید. [ ت َ ] (ع مص ) استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قوت دادن و گران نمودن ، خلاف تخفیف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی نهادن بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سختی نمودن . (غیاث اللغا
تشدد کردنلغتنامه دهخداتشدد کردن . [ ت َ ش َدْ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب )سختی کردن در کار و سخت گرفتن در کار و به سختی تغیر و غضب کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشدد شود.
برسلغتنامه دهخدابرس . [ ب َ ] (ع مص ) تشدد برغریم . (منتهی الارب ). سختگیری برغریم . (آنندراج ). تشدد کردن بر غریم . (ناظم الاطباء).
کج خلقی کردنلغتنامه دهخداکج خلقی کردن . [ ک َ خ ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) زشتخویی کردن . تغیر کردن . تشدد کردن .
خشونتفرهنگ مترادف و متضاد۱. تشدد، تندخویی، تندی، ستیزهجویی، ستیزهگری ۲. درشتی، زبری ۳. سختی، عنف، ناخواری ≠ نرمی
تشدد کردنلغتنامه دهخداتشدد کردن . [ ت َ ش َدْ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب )سختی کردن در کار و سخت گرفتن در کار و به سختی تغیر و غضب کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشدد شود.
متشددلغتنامه دهخدامتشدد. [ م ُ ت َ ش َدْ دِ ] (ع ص ) زفت و بخیل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به تشدد شود. || سخت و تند و ستمکار و درشت و ظالم و دشوار. (ناظم الاطباء).