تشفیلغتنامه دهخداتشفی . [ ت َ ش َف ْ فی ] (ع مص ) شفا جستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). شفا یافتن : تشفی بکذا و اشتفی به اشتفاء؛ نال به الشفاء. (از اقرب الموارد). || شفا یافتن از خشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).بری شدن از خشم . (از اقرب الموارد). از غضب و کینه رستن . (آنندر
تشفیفرهنگ مترادف و متضاد۱. التیام، بهبودی، تسلی، شفا، شفایافتگی، صحت، علاج، مداوا، معالجه ۲. دلآسایی ۳. شفا یافتن، صحت یافتن، علاجشدن ۴. آرامش خاطر یافتن، تسکین یافتن
تشفی یافتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. شفایافتن، بهبود یافتن، مداوا شدن، معالجه شدن ۲. تسلی یافتن، دلآسوده شدن، دلخوشی یافتن
تصافیلغتنامه دهخداتصافی . [ ت َ ] (ع مص ) با یکدیگر دوستی ویژه داشتن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). || همدیگر را صادقانه کار کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تشفیةلغتنامه دهخداتشفیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) سودمند گردیدن . || افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تشفیرلغتنامه دهخداتشفیر. [ ت َ ] (ع مص ) کم و قلیل شدن مال و رفتن آن . (از اقرب الموارد). || نزدیک فروشدن گردیدن آفتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به غروب نزدیک شدن خورشید. (از اقرب الموارد). || اطلاع یافتن مرد بر کاری و آگاه شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اشراف مرد بر امری .
تشفیعلغتنامه دهخداتشفیع. [ ت َ ] (ع ص ) شفاعت کسی بدادن . (زوزنی ). شفاعت دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال :شفع شفاعة فشفعته ؛ ای طلب المعاونة فقبلت شفاعته ای طلبه ُ و اعطیته الشفاعة. (اقرب الموارد). || شفع یا جفت چیزی گردانیدن . (از اقرب الموارد).<
تشفیفلغتنامه دهخداتشفیف . [ ت َ ] (ع مص ) سودمند شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || افزون گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سست و ضعیف گردیدن اندوه . (از اقرب الموارد).
تشفیقلغتنامه دهخداتشفیق . [ ت َ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کم کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || بد بافتن جامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تشفیةلغتنامه دهخداتشفیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) سودمند گردیدن . || افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تشفیرلغتنامه دهخداتشفیر. [ ت َ ] (ع مص ) کم و قلیل شدن مال و رفتن آن . (از اقرب الموارد). || نزدیک فروشدن گردیدن آفتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به غروب نزدیک شدن خورشید. (از اقرب الموارد). || اطلاع یافتن مرد بر کاری و آگاه شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اشراف مرد بر امری .
تشفیعلغتنامه دهخداتشفیع. [ ت َ ] (ع ص ) شفاعت کسی بدادن . (زوزنی ). شفاعت دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال :شفع شفاعة فشفعته ؛ ای طلب المعاونة فقبلت شفاعته ای طلبه ُ و اعطیته الشفاعة. (اقرب الموارد). || شفع یا جفت چیزی گردانیدن . (از اقرب الموارد).<
تشفیفلغتنامه دهخداتشفیف . [ ت َ ] (ع مص ) سودمند شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || افزون گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سست و ضعیف گردیدن اندوه . (از اقرب الموارد).
تشفیقلغتنامه دهخداتشفیق . [ ت َ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کم کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || بد بافتن جامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متشفیلغتنامه دهخدامتشفی . [ م ُت َ ش َف ْ فی ] (ع ص ) آن که شفا یابد از خشم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). || فرونشانیده و تسکین شده و تسلی داده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مستشفیلغتنامه دهخدامستشفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استشفاء. شفاخواهنده . (آنندراج ). آنکه شفا و سلامتی می خواهد. شفاجوینده . رجوع به استشفاء شود.