تشمیرلغتنامه دهخداتشمیر. [ ت َ ] (اِ) دوایی است که آن را بسفایج خوانند و به این معنی با فوقانی مابین شین و میم هم بنظرآمده است که تشتمیر باشد. (برهان ) (آنندراج ). بسفایج . (ناظم الاطباء). و رجوع به بسفایج و بسپایه شود.
تشمیرلغتنامه دهخداتشمیر. [ ت َ ] (ع مص ) جامه فراهم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). جامه فاهم گرفتن . (زوزنی ). جامه را فراهم گرفتن . (دهار). برداشتن جامه را و برچیدن :شمر الثوب عن ساقه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). دامن بر میان زدن . (آنندراج ). || درایستادن در. (تاج المصادر
تشمیرفرهنگ فارسی عمید۱. دامن بالا زدن.۲. بهشتاب و بهسرعت گذشتن.۳. ارادۀ کاری کردن؛ آمادۀ کاری شدن و چابکی کردن.۴. قصد مکانی کردن.
تشمیرفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دامن بالا زدن ، دامن در چیدن . 2 - آماده کاری شدن . 3 - به سرعت گذشتن .
تسمیرلغتنامه دهخداتسمیر. [ ت َ ] (ع مص ) استوار کردن چیزی را.و میخ دوز نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را به میخ استوار کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). در، یا جز آنرا به میخ استوار کردن . (از المنجد). || دامن برزدن و رها کردن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الا
تصمیرلغتنامه دهخداتصمیر. [ ت َ ] (ع مص ) بخل کردن و منع نمودن . || در وقت غروب آفتاب درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تشمرلغتنامه دهخداتشمر. [ ت َ ش َم ْ م ُ ] (ع مص ) خرامیدن در رفتن یا به سرعت رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکرده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). آماده شدن کار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). اراده کردن و مهیا شدن برای کاری . (از اقرب الموار
کراسلغتنامه دهخداکراس . [ ک َ ] (اِ) در اصطلاح خطاطان ، کرسی . (از فرهنگ فارسی معین ) : اصول و ترکیب ، کراس و نسبت ، صعود و تشمیر، نزول و ارسال . (اصول خطوط سته فتح اﷲبن احمد سبزواری از فرهنگ فارسی معین ).
ثاقب الحجرلغتنامه دهخداثاقب الحجر.[ ق ِ بُل ْ ح َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) بسپایه . کثیرالارجل . بسفایج . (مفردات ابن البیطار) (تذکره ٔ اولی الالباب ). اضراس الکلب . تشمیر. سقی رغلا. چشمک . مشوطالغراب . و نیز رجوع به کثیرالارجل شود.
تسمیرلغتنامه دهخداتسمیر. [ ت َ ] (ع مص ) استوار کردن چیزی را.و میخ دوز نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را به میخ استوار کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). در، یا جز آنرا به میخ استوار کردن . (از المنجد). || دامن برزدن و رها کردن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الا
تشمرلغتنامه دهخداتشمر. [ ت َ ش َم ْ م ُ ] (ع مص ) خرامیدن در رفتن یا به سرعت رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکرده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). آماده شدن کار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). اراده کردن و مهیا شدن برای کاری . (از اقرب الموار