تشهدلغتنامه دهخداتشهد. [ ت َ ش َهَْ هَُ ] (ع مص ) به تحیات نشستن و شهادت آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تحیات خواندن در نماز. (زمخشری ). اشهد ان لااله الااﷲ گفتن در نمازو نشستن تا آنجا و فی الحدیث : یعلمنا التشهد کما یعلمنا السورة؛ ای التحیات اﷲ. (منتهی الارب ). گفتن تحیات در نماز. (ا
تشهدفرهنگ فارسی عمید۱. طلب گواهی کردن؛ شاهد خواستن.۲. کلمۀ شهادت (اشهد ان لا اله الا اللّه) گفتن.۳. گفتن شهادتین در نماز پس از دو سجدۀ رکعت دوم و رکعت آخر.
تشهدفرهنگ فارسی معین(تَ شَ هُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - طلب گواهی کردن . 2 - گفتن شهادتین . 3 - گفتن شهادتین در نماز پس از دو سجدة رکعت دوم و رکعت آخر.
تسعدلغتنامه دهخداتسعد. [ ت َ س َع ْ ع ُ ] (ع مص ) گیاه سعدان جستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از المنجد). || ضد تشؤم . (المنجد). و رجوع به تشؤم شود.
تسهیدلغتنامه دهخداتسهید. [ ت َ ] (ع مص ) بیخواب گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بیخواب گردانیدن کسی و بیدار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || از بین بردن غم و اندوه خواب کسی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تشحذلغتنامه دهخداتشحذ. [ ت َ ش َح ْ ح ُ ] (ع مص ) راندن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طرد کردن کسی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): تشحذنی فلان و ترعفنی ؛ ای طردنی و عنانی . (اقرب الموارد). || الحاح کردن کسی را در سؤال . (از متن اللغة) (از المنجد).
تشحطلغتنامه دهخداتشحط. [ ت َ ش َح ْ ح ُ ] (ع مص ) جنبیدن بچه در سلا.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || در خون گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). طپیدن کشته در خون . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تشحیذلغتنامه دهخداتشحیذ. [ ت َ ] (ع مص ) تیز کردن کارد را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیز کردن کارد و شمشیر و جز آن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تیز کردن . جلا دادن : نه از تأمل اشارات و تجارب این کتاب خاطر انور قاهری را تشحیذی صورت بندد و نه از مطالعه ٔ این عبارات
متشهدلغتنامه دهخدامتشهد. [ م ُ ت َ ش َهَْ هَِ ] (ع ص ) آن که اشهد ان لااله الااﷲ گوید. (آنندراج ). کسی که تشهد بیان می کند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از منتهی الارب ). و رجوع به تشهد شود.
مقارناتلغتنامه دهخدامقارنات . [ م ُ رِ ] (ع اِ) ج ِ مقارنة (تأنیث مقارن ). رجوع به مقارن شود.- مقارنات نماز ؛ اعمال یا اقوالی که در نماز باید بجای آورد چون : نیت ، تکبیرةالاحرام ، قرأات ، رکوع ، سجود و تشهد. رجوع به رسائل عملیه و جامع عباسی ص <span class="hl" dir="l
ارجللغتنامه دهخداارجل . [ اَ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَجِل . پیادگان . || (اِ) ج ِ رِجل . پایها: الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد اَرجُلهم بِما کانوا یکسبون . (قرآن 65/36). اَلَهم ارجُل یَمشون بِها اَم لهم اَید یبطشون بها. (قرآن <span class="hl" dir
لهازملغتنامه دهخدالهازم . [ ل َ زِ ] (اِخ ) لقب بنی تیم اﷲبن ثعلبة. (منتهی الارب ). جریر گوید:کانک لم تشهد لقیطا و حاجباًو عمروبن عمرو اذدعا بال دارم و یوم الصفا کنتم عبیداً لعامرو بالحزن ِ اصبحتم عبیداللهازم .رجوع به عقدالفرید ج 6 ص <span
نعملغتنامه دهخدانعم . [ ن ِ ع َ ] (ع اِ) ج ِ نعمة. (از منتهی الارب ). نعمت ها : داد برخسرو است فضل بر شهریارجود بر شاه شرق بخشش مال و نعم . منوچهری .آن است بی زوال سرای ماوالا وخوب و پرنعم و آلا. ناصرخسرو
متشهدلغتنامه دهخدامتشهد. [ م ُ ت َ ش َهَْ هَِ ] (ع ص ) آن که اشهد ان لااله الااﷲ گوید. (آنندراج ). کسی که تشهد بیان می کند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از منتهی الارب ). و رجوع به تشهد شود.
مستشهدلغتنامه دهخدامستشهد. [ م ُت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استشهاد. طلب شهادت کننده از کسی . (اقرب الموارد). رجوع به استشهاد شود.