تذاؤللغتنامه دهخداتذاؤل . [ ت َ ءُ ] (ع مص ) خرد و حقیر نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تصاغر. (المنجد) (اقرب الموارد).
حقیریلغتنامه دهخداحقیری . [ ح َ ] (حامص ) حقارت . خردی . کوچکی .- حقیری نمودن ؛ تصاغر : او را نمی توان دید از منتهای خوبی ما خود نمی نمائیم از غایت حقیری .سعدی .
تحاقرلغتنامه دهخداتحاقر. [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) خوار نمودن نفس خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصاغر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
متصاغرلغتنامه دهخدامتصاغر. [ م ُ ت َ غ ِ ] (ع ص ) خُردنماینده به خویشتن و خوار و حقیر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خوار و حقیر و بی عزت . (ناظم الاطباء). و رجوع به تصاغر شود.