تصونلغتنامه دهخداتصون . [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) خویشتن صیانت کردن . (تاج المصادر بیهقی ).خود را از معایب حفظ کردن . (از اقرب الموارد) : گلشن معانی را از خار و خاشاک خلاف توقی و تصون واجب بیند. (سندبادنامه ص 63). و پشت پای به روی تصون
تصونفرهنگ فارسی عمید۱. مواظب خود بودن؛ خود را حفظ کردن.۲. [مجاز] خود را از عیب و بدی در گفتار و کردار حفظ کردن.
روش چندضلعیهای تیسنThiessen polygons method,Thiessen polygons,Voronoi tessellation,Voronoi decomposition,Voronoi partition,Direchlet-Zerleguny,Delauney triangulationواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای توصیف الگوهای استقرار برپایة قرارگیری استقرارگاهها در موقعیتهای خاص پیرامون محوطهها یا عارضههای دیگر
تسونلغتنامه دهخداتسون . [ ت َ س َوْ وُ ] (ع اِ) استرخای شکم و آن تسول است بر ابدال . (از متن اللغة).استرخای شکم . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسول شود.
تشونلغتنامه دهخداتشون . [ ت َ ش َوْ وُ ] (ع مص ) سبکی عقل و رای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سبک شدن عقل کسی . (از اقرب الموارد).
تشوینلغتنامه دهخداتشوین . [ ت َش ْ ] (ع مص ) جدا و متفرق نمودن و واکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : هو یشون الرؤس ؛ ای یفرج شونها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). او وا می کند درزهای کاسه ٔ سرها را. (ناظم الاطباء).
متصونلغتنامه دهخدامتصون . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص ) نگاهدارنده ٔ نفس خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || آگاه از خود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تصون شود.
تزینلغتنامه دهخداتزین . [ ت َ زَی ْ ی ُ ](ع مص ) آراسته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خویشتن را بیاراستن . (زوزنی ). خویشتن را برآراستن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از مجمل اللغة). نیک و آراسته شدن .(از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از ال
توقیلغتنامه دهخداتوقی .[ ت َ وَق ْ قی ] (ع مص ) (از «وق ی ») حذر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). پرهیز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حذر کردن و ترسیدن . (از اقرب الموارد). خود را نگاه داشتن از چیزی . (آنندراج ). نگهبانی . (غیاث اللغات ). پرهیز کردن . اتقاء. تجن
تحفظلغتنامه دهخداتحفظ. [ ت َ ح َف ْ ف ُ ] (ع مص ) پرهیز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احتراز. (اقرب الموارد). احتراز و تصون . (قطر المحیط): علیک بالتحفظ من الناس ؛ ای بالتوقی . (اقرب الموارد). خود را نگه داشتن . (فرهنگ نظام ) : و بدین تحفظ و تیقظ، اع
زیلغتنامه دهخدازی . [ زی ی ] (ع اِ) پوشش و هیئت . اصله زوی و یقال منه : زییته والقیاس زویته . ج ، ازیاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوشش . شعار و هیئت و پوشاک . (ناظم الاطباء). با تشدید ثانی در عربی بمعنی شعار باشد. (برهان ). نشان . (محمودبن عمر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لباس و هیئت : من خ
متصونلغتنامه دهخدامتصون . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص ) نگاهدارنده ٔ نفس خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || آگاه از خود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تصون شود.