تضحیلغتنامه دهخداتضحی . [ ت َ ض َح ْ حی ] (ع مص ) چاشت خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). خوردن وقت چاشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قربانی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نماز چاشت گزاردن . || در چاشت چریدن گرفتن شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تدهیلغتنامه دهخداتدهی . [ ت َ دَهَْ هی ] (ع مص ) (از «دهَی ») کار مردمان زیرک و تیزهوش کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
تیدیعلغتنامه دهخداتیدیع. [ ت َ ] (ع مص ) به اَیدَع رنگ کردن جامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تدحیلغتنامه دهخداتدحی . [ ت َ دَح ْ حی ] (ع مص ) (از «دح ی ») وارفتن بهر طرف . (منتهی الارب ). تبسط. (المنجد) (اقرب الموارد) (متن اللغه ) (تاج العروس ). یقال : نام فلان فتدحی ؛ ای اضطجع فی سعة من الارض . (تاج العروس ).
تدهلغتنامه دهخداتده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی تنیده باشد که از تنیدن مشتق است . (برهان ). بمعنی تنیده باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). بمعنی تنیده آمده . (آنندراج ). تنیده و بافته و پارچه . (ناظم الاطباء). رجوع به تدن و تنیدن شود. || خانه ٔ عنکب
تضحیةلغتنامه دهخداتضحیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) در وقت چاشت خورانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قربان کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ذبح کردن گوسفند در چاشتگاه روز اضحی سپس از کثرت استعمال به ذبح کردن در روز اضحی گفته اندحتی اگرچه در آخر روز باشد
تضحيةدیکشنری عربی به فارسیقرباني , قرباني براي شفاعت , فداکاري , قرباني دادن , فداکاري کردن , قرباني کردن جانبازي
تضحیهفرهنگ فارسی معین(تَ یِ) [ ع . تضحیة ] (مص م .) 1 - قربانی کردن گوسفند، شتر و مانند آن . 2 - غذا دادن به کسی هنگام چاشت .
متضحیلغتنامه دهخدامتضحی . [ م ُ ت َ ض َح ْ حی ] (ع ص ) (از «ض ح و»)در وقت چاشت در آینده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به وقت چاشت خورنده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خورنده وقت چاشت . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضحی شود.
غزالةالضحیلغتنامه دهخداغزالةالضحی . [ غ َ ل َ تُض ْ ض ُ حا ] (ع اِ مرکب ) اول ضحی ، یابعد منبسط و روشن شدن آفتاب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اول الضحی و قیل بُعَید ما تنبسط الشمس و تضحی . غزالات الضحی . (اقرب الموارد). || از اول چاشت تا خمس روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اول الضحی الی مضی خمس
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن خراش ، و این نام خداش هم ضبط شده . (بنابر نقل زیرنویس کتاب سیره ٔ عمربن عبدالعزیز). وی از کسانی است که گفت چون عمربن عبدالعزیز نماز بر مخلدبن یزیدبن المهلب گذاشت ، گفت :«مات الیوم فتی العرب » و متمثلا این بیت را خواند:علی مثل عمر و تهلک النفس حسرة
چاشت خوردنلغتنامه دهخداچاشت خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) طعام خوردن بهنگام چاشت . صبحانه یا ناهار خوردن . هنگام چاشت غذا خوردن : تَغَدّی ؛ چاشت خوردن . تَضَحّی ؛ خورد در وقت چاشت . (منتهی الارب ) : چون با پدرت چاشت خورد گیتی <b
تضحیةلغتنامه دهخداتضحیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) در وقت چاشت خورانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قربان کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ذبح کردن گوسفند در چاشتگاه روز اضحی سپس از کثرت استعمال به ذبح کردن در روز اضحی گفته اندحتی اگرچه در آخر روز باشد
تضحیهفرهنگ فارسی معین(تَ یِ) [ ع . تضحیة ] (مص م .) 1 - قربانی کردن گوسفند، شتر و مانند آن . 2 - غذا دادن به کسی هنگام چاشت .
متضحیلغتنامه دهخدامتضحی . [ م ُ ت َ ض َح ْ حی ] (ع ص ) (از «ض ح و»)در وقت چاشت در آینده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به وقت چاشت خورنده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خورنده وقت چاشت . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضحی شود.