تضلیللغتنامه دهخداتضلیل . [ ت َ ] (ع مص ) تَضلال . (اقرب الموارد). بی راه خواندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). منسوب کردن کسی را به ضلالت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بیراه گردانیدن . (دهار). ضایع گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). و رجوع به تضلال شود. || گمراه
تضلیلفرهنگ فارسی عمید۱. گمراه ساختن: ◻︎ اگر نه امرش، نامی نبود از معروف / اگر نه نهیش، بودند خلق در تضلیل (ایرجمیرزا: ۳۵).۲. به ضلالت و گمراهی نسبت دادن.
تضلیلفرهنگ مترادف و متضاد۱. ضلالت، گمراهی ≠ هدایت ۲. گمراه کردن ≠ هدایت کردن ۳. بهضلالت نسبت دادن، گمراه دانستن
تدلللغتنامه دهخداتدلل . [ ت َ دَل ْ ل ُ ] (ع مص ) ناز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ). ناز کردن بر کسی و گستاخی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : افاطم مهلاً بعض هذا التدلل .امروءالقیس
تدلیللغتنامه دهخداتدلیل . [ ت َ] (ع مص ) مرفه ساختن کسی را. (اقرب الموارد). || جدا کردن و دور ساختن گیاه از هم و پراکنده کردن آنرا، از لغات دخیل سریانی است . (متن اللغه ).
تذلیللغتنامه دهخداتذلیل . [ ت َ ] (ع مص ) خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). رام کردن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خوار پنداشتن کسی را و نرم گردانیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خوار کردن کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد). || نهاده شدن خوشه های خرمابن بر شا
تذلللغتنامه دهخداتذلل . [ ت َ ذَل ْ ل ُ ] (ع مص ) فروتنی کردن و نمودن . (تاج المصادر بیهقی ). فروتنی و تواضع نمودن . (اقرب الموارد) (المنجد). فروتنی نمودن و عجز کردن و خود را خوار داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فروتنی نمودن و خود را خوار داشتن . عجز و درخواست کردن . (ناظم الاطباء) <span c
تضلللغتنامه دهخداتضلل . [ ت ُ ض ُل ْ ل ِ / ت ُ ض َل ْ ل ِ ] (ع اِ) باطل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به تضلال شود.
عوهبةلغتنامه دهخداعوهبة. [ع َ هََ ب َ ] (ع مص ) بگمراهی نسبت دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تضلیل . (از اقرب الموارد).