تطویللغتنامه دهخداتطویل . [ ت َطْ ] (ع مص ) دراز و فروهشته کردن رسن ستور را در چراگاه و چنین است «طول فرسه ». (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دراز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دراز نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) :</sp
تطویلprolongation, elaborationواژههای مصوب فرهنگستانایجاد مواد هارمونیک و کنترپوآنی در یک قطعه از راه شاخوبرگ دادنِ خطی ساختار بنیادی آن
تثوللغتنامه دهخداتثول . [ ت َ ث َوْ وُ ] (ع مص ) فروگرفتن کسی را بدشنام و قهر و زدن . || گردآمدن زنبوران عسل و انبوه شدن آنان . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تطوللغتنامه دهخداتطول . [ ت َ طَوْ وُ ] (ع مص ) منت نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فضل و فزونی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فضل کردن . (زوزنی ).
تطوللغتنامه دهخداتطول . [ ت ِ وَ ] (ع اِ) رسن دراز که ستور را را به علف بندند و رسن که بدان پای ستوران بندند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).