تعاظملغتنامه دهخداتعاظم . [ ت َ ظُ ] (ع مص ) بزرگی نمودن . (زوزنی ). تکبر. (اقرب الموارد). بزرگ شدن بر کسی : تعاظمه ؛ بزرگ شد بر وی ، و یقال : امر لایتعاظمه شی ٔ؛ یعنی کاری است که چیزی نسبت به آن بزرگ نیست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تهاجملغتنامه دهخداتهاجم . [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) حمله کردن یکی بر دیگری . (از اقرب الموارد). به یکدیگر هجوم کردن . مقابل تدافع. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
متعاظملغتنامه دهخدامتعاظم . [ م ُ ت َظِ ] (ع ص ) بزرگ شونده و بزرگ . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). با حشمت و شوکت و برابر در بزرگواری . (ناظم الاطباء). || متکبر و مغرور و خودبین . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعاظم شود.
تجاللغتنامه دهخداتجال . [ت َ جال ْل ] (ع مص ) (از: «ج ل ل ») گرفتن بهتر چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بزرگی نمودن . تجال عنه ُ؛ ای تعاظم . || و فی الحدیث جابر رضی اﷲ عنه : تزوجت امرءة تجالت ؛ ای اسنت و کبرت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ذفافةلغتنامه دهخداذفافة. [ ذُ ف َ ] (اِخ ) العبسی . محمدبن موسی بن حماد گوید: من و عمراوی نزد دعبل بن علی بودیم در سنه ٔ 235 هَ . ق . پس از آمدن وی از شام . و از ابوتمام یاد کردیم ، دعبل به عیب جوئی وی پرداخت و چنین می پنداشت که او دزد شعر است آنگاه بغلام خود
اسعدلغتنامه دهخدااسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن مهذب بن ابی الملیح مماتی (544 - 606 هَ .ق .). یکی از رؤسای اعیان و نویسندگان بزرگ منزلت و ادباء بارع است . وی عهده دار اعمال دولت و ریاست دیوان گردید. دارای خاطری وقاد و تیز بود.
متعاظملغتنامه دهخدامتعاظم . [ م ُ ت َظِ ] (ع ص ) بزرگ شونده و بزرگ . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). با حشمت و شوکت و برابر در بزرگواری . (ناظم الاطباء). || متکبر و مغرور و خودبین . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعاظم شود.