تعاقدلغتنامه دهخداتعاقد. [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) تعاهد. (زوزنی ) (اقرب الموارد). با یکدیگر عهد بستن . (زوزنی ). با همدیگر عهد و پیمان نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر گره بستن و پیمان بستن . (آنندراج ). || در زیر یکدیگر رفتن سگان در پی ماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تحقدلغتنامه دهخداتحقد. [ ت َ ح َق ْ ق ُ ] (ع مص ) کینه گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تهکیدلغتنامه دهخداتهکید. [ ت َ ] (ع مص ) سخت گرفتن غریم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تعقدلغتنامه دهخداتعقد. [ ت َ ع َق ْ ق ُ ] (ع مص ) بسته شدن . (زوزنی ). دفزک گردیدن دوشاب و ستبر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غلیظ شدن دوشاب . (از اقرب الموارد). || مانند عقده ٔ بنا گشتن قوس قزح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برآمدن نورد زیرین چاه و درآمدن زبرینش در پهن
متعاقدلغتنامه دهخدامتعاقد. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) همدیگر عهد و پیمان نماینده . (آنندراج ). معاهد و هم عهد و هم پیمان و هم شرط. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعاقد شود.
پیمان نمودنلغتنامه دهخداپیمان نمودن . [ پ َ / پ ِ مان ْ، ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) عهد بستن دو تن با هم . معاهده کردن . معاهدة. تسجیل . عهد. استعهاد. عهن . معاقدة. تعاقد؛ همدیگر عهد و پیمان نم
تعاهدلغتنامه دهخداتعاهد. [ ت َ هَُ ] (ع مص )تیمار داشتن و نگاهداشت امور نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تفقد و تحفظ. (اقرب الموارد). || با یکدیگر عقد بستن . (زوزنی ). با یکدیگر عهد کردن . (دهار). تعاقد. (زوزنی ). و عهد نو بستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تجدید عهد کردن . (از اقرب ا
متعاقدلغتنامه دهخدامتعاقد. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) همدیگر عهد و پیمان نماینده . (آنندراج ). معاهد و هم عهد و هم پیمان و هم شرط. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعاقد شود.