تعانقلغتنامه دهخداتعانق . [ ت َ ن ُ ] (ع مص ) دست در گردن یکدیگر افکندن در محبت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بغلگیر شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ): تعانقوا عند الوداع . (از اقرب الموارد).
تعانیقلغتنامه دهخداتعانیق . [ ت َ ] (ع مص ) ج ِ تعنوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به تعنوق شود.
تحنکلغتنامه دهخداتحنک . [ ت َ ح َن ْ ن ُ ] (ع مص ) عمامه زیر زنخ درآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). عمامه از زیر زنخ برآوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تلحی . (قطر المحیط). گذراندن عمامه در زیر حنک . تلحی . (اقرب الموارد). تحت الحنک انداختن . (ناظم الاطباء). || در ابن البیطار بمعنی کردن و
تحنیقلغتنامه دهخداتحنیق . [ ت َ ] (ع مص ) از غلاف برآمدن و منتشر شدن خارهای خوشه ٔ زراعت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحنیکلغتنامه دهخداتحنیک . [ ت َ ] (ع مص ) استوارخرد گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تحنیک سن کسی را؛ استوارخرد گردانیدن تجربه ها او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). استوارعقل گردانیدن . (آنندراج ). || مهذب ساختن کودک را. (اقرب الموارد). || مالیدن حنک کسی را
تعنکلغتنامه دهخداتعنک . [ ت َ ع َن ْ ن ُ ] (ع مص ) بسته گردیدن ریگ و بلند شدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعقد و ارتفاع ریگ بحدی که راهی در آن نباشد. (از اقرب الموارد).
تعنوقلغتنامه دهخداتعنوق . [ ت َ ] (ع اِ) زمین آسان و نرم . ج ، تعانق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متعانقلغتنامه دهخدامتعانق . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) دست در گردن یکدیگر افکننده در محبت . (آنندراج ). یکدیگر را در آغوش گیرنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعانق شود.
اعتناقلغتنامه دهخدااعتناق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دست به گردن یکدیگر زدن در حرب و جز آن . (منتهی الارب ). دست به گردن همدیگر زدن در حرب و جز آن .(آنندراج ). دست به گردن یکدیگر زدن در جنگ و جز آن .(ناظم الاطباء). دست به گردن یکدیگر را گرفتن . (المصادر زوزنی ). دست به گردن یکدیگر فراکردن . (تاج المص
آغوشلغتنامه دهخداآغوش . (اِ) آگوش . آگش . بغل . میان دو دست فراهم آورده چون از آن دو، دائره واری کنند : پیری آغوش باز کرده فراخ تو همی گوش با شکافه ٔ غوش . کسائی .سیاوش فرود آمد از نیل رنگ پیاده گرفتش [ پیران را ] به آغوش تنگ .
تجلیلغتنامه دهخداتجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (ع مص ) (از: «ج ل و») ظاهر و منکشف شدن . (قطر المحیط) (اقرب الموارد)(از تاج العروس ج 10 ص 75). منکشف شدن کار و هویدا گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هویدا شدن . (تاج المصادر ب
متعانقلغتنامه دهخدامتعانق . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) دست در گردن یکدیگر افکننده در محبت . (آنندراج ). یکدیگر را در آغوش گیرنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعانق شود.