تعاهدلغتنامه دهخداتعاهد. [ ت َ هَُ ] (ع مص )تیمار داشتن و نگاهداشت امور نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تفقد و تحفظ. (اقرب الموارد). || با یکدیگر عقد بستن . (زوزنی ). با یکدیگر عهد کردن . (دهار). تعاقد. (زوزنی ). و عهد نو بستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تجدید عهد کردن . (از اقرب ا
تعاهدفرهنگ فارسی عمید۱. با هم عهد بستن؛ پیمان بستن؛ همعهد شدن.۲. به کاری یا امری توجه و رسیدگی کردن.
تعاودلغتنامه دهخداتعاود. [ ت َ وُ ] (ع مص ) بر یکدیگر برگردیدن هر فریق در جنگ و جز آن و میل نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تعاوذلغتنامه دهخداتعاوذ. [ ت َ وُ ] (ع مص ) بهمدیگر پناه بردن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): اعتماد کردن قوم به یکدیگر وپناه بردن بعضی بر بعضی دیگر. (از اقرب الموارد).
تعهدلغتنامه دهخداتعهد. [ ت َ ع َهَْ هَُ ] (ع مص ) عهد نو کردن . (زوزنی ). تازه کردن پیمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیدار تازه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تازه کردن چیزی . (آنندراج ). || سرانجام کار کسی به ذمه ٔ خود گرفتن و ضامنی کردن . (غیاث اللغات ) (انجمن آرا).
تعهددیکشنری عربی به فارسیتعهد کردن , متعهد شدن , عهده دار شدن , بعهده گرفتن , قول دادن , متقبل شدن , تقبل کردن
تواثقلغتنامه دهخداتواثق . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) با یکدیگر استواری کردن . (زوزنی ). بهم استوار کردن . (دهار). با یکدیگر استوارکردن در چیزی . (آنندراج ). تعاهد. (اقرب الموارد).
تخاوذلغتنامه دهخداتخاوذ. [ ت َ وُ ] (ع مص )با هم عهد و پیمان بستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعاهد. (قطر المحیط) (اقرب الموارد).
متعاهدلغتنامه دهخدامتعاهد. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) هم عهد و هم وثاق و متحد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، متعاهدین . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاهد شود.
تعاقدلغتنامه دهخداتعاقد. [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) تعاهد. (زوزنی ) (اقرب الموارد). با یکدیگر عهد بستن . (زوزنی ). با همدیگر عهد و پیمان نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر گره بستن و پیمان بستن . (آنندراج ). || در زیر یکدیگر رفتن سگان در پی ماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
پایندانیلغتنامه دهخداپایندانی .[ ی َ ] (حامص ) پذیرفتاری . پذرفتاری . ضمانت . (مجمل اللغه ). کفالت . (مجمل اللغه ) (زمخشری ). زعامت . (مج ). صَبارة. صبر. تضمن . (دهار). ضمان . پذیرفتن ، پذیرفتاری . زِعام . (تاج المصادر) (دهار). تکفّل . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). کُفُول . کفَل . (دهار). تَعَهﱡ
متعاهدلغتنامه دهخدامتعاهد. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) هم عهد و هم وثاق و متحد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، متعاهدین . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاهد شود.