تعدیلغتنامه دهخداتعدی . [ ت َ ع َدْ دی ] (ع مص ) فاگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درگذشتن از کار و ترک دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تجاوز کردن از حد خود. (غیاث اللغات ). از حد درگذشتن . (آنندراج ). گذشتن . (از اقرب الموارد). || افزونی جستن بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ). افزو
تعدیفرهنگ فارسی عمید۱. تجاوز کردن؛ دستاندازی کردن به چیزی.۲. ستم کردن.۳. از حد درگذشتن.⟨ تعدی کردن: (مصدر متعدی) تجاوز کردن؛ دستاندازی کردن.
تحدیلغتنامه دهخداتحدی . [ت َ ح َدْ دی ] (ع مص ) قصد و آهنگ چیزی کردن . || برابری کردن در کاری و پیش خواندن خصم را و غلبه جستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). از کسی درخواستن تا با تو برابری کند در کاری تا عجز او ظاهر شود و برابری در نبردکردن . (تاج المصادر ب
تهدیلغتنامه دهخداتهدی . [ ت َ هََ دْ دی ] (ع مص ) راه یافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).استرشاد. (اقرب الموارد). رجوع به تهدی کردن شود.
تحديدیکشنری عربی به فارسیبمبارزه طلبيدن , رقابت کردن , سرپيچي کردن , سرتافتن , متهم کردن , طلب حق , گردن کشي , دعوت بجنگ
تعدیل شارش،تعدیل جریانflow equalizationواژههای مصوب فرهنگستانذخیرهسازی آب یا فاضلاب در یک مخزن برای فروکاستن نوسانات یا غلظت جریان یا هر دو
تعدیاتلغتنامه دهخداتعدیات . [ ت َ ع َدْ دی ] (ع اِ) مأخوذ از تازی اجحافات و ظلمها و ستمها و زبردستیها. (ناظم الاطباء).
تعدیدلغتنامه دهخداتعدید. [ ت َ ] (ع مص ) به استقصای چیزی شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شمردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شمار کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شمار کردن مناقب مرده . (از اقرب الموارد). || مالی که آن را عدد بسیار نباشد جمع کردن . (ت
تعدیقلغتنامه دهخداتعدیق . [ ت َ ] (ع مص ) ترجیح دادن رأی خود را در اندازه و تخمین کاری که یقین آن نداشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || انداختن عدوقه [چنگ قلاب ] را در چاه تا برآورد از آن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تعدیللغتنامه دهخداتعدیل . [ ت َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست کردن . یقال :عدل الحکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راست و درست کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). راست کردن چیز یا حکمی . (از اقرب الموارد). راستی و درستی و ب
تعدی کردنلغتنامه دهخداتعدی کردن . [ ت َ ع َدْ دی ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستم کردن . ستمگری . ظلم کردن . زورآوری و سختگیری کردن . درازدستی کردن : در منازعتی که میرفت میان بختیار و عضدالدوله ، بی ادبیها و تعدی ها و تهورها کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 191<
تعدیاتلغتنامه دهخداتعدیات . [ ت َ ع َدْ دی ] (ع اِ) مأخوذ از تازی اجحافات و ظلمها و ستمها و زبردستیها. (ناظم الاطباء).
تعدیدلغتنامه دهخداتعدید. [ ت َ ] (ع مص ) به استقصای چیزی شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شمردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شمار کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شمار کردن مناقب مرده . (از اقرب الموارد). || مالی که آن را عدد بسیار نباشد جمع کردن . (ت
تعدیقلغتنامه دهخداتعدیق . [ ت َ ] (ع مص ) ترجیح دادن رأی خود را در اندازه و تخمین کاری که یقین آن نداشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || انداختن عدوقه [چنگ قلاب ] را در چاه تا برآورد از آن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تعدیل ارکانلغتنامه دهخداتعدیل ارکان . [ ت َ ل ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح فقه به آهستگی ، راست و درست ادا کردن رکوع و سجود و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
متعدیلغتنامه دهخدامتعدی . [ م ُ ت َ ع َدْ دی ] (ع ص ) (از «ع دو») ستمگر و ظالم .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : و زجر متعدیان و آرامش اطراف به سیاست منوط. (کلیله و دمنه ). || کسی یا چیزی که بگذرد و تجاوز کند از دیگری . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب
مستعدیلغتنامه دهخدامستعدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعداء. یاری خواهنده از کسی . (آنندراج ). مستغیث و مستنصر. (اقرب الموارد). یاری خواه . یاری طلب . رجوع به استعداء شود.
متعدیفرهنگ فارسی عمید۱. تعدیکننده؛ متجاوز.۲. (ادبی) در دستور زبان، فعلی که برای کامل کردن معنی خود به مفعول نیاز دارد.