تعدیدلغتنامه دهخداتعدید. [ ت َ ] (ع مص ) به استقصای چیزی شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شمردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شمار کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شمار کردن مناقب مرده . (از اقرب الموارد). || مالی که آن را عدد بسیار نباشد جمع کردن . (ت
تعدیدفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در بدیع، آوردن نامهای متعدد بر یک سیاق، مانندِ این شعر: توانگری و جوانی و رنگوبوی بهار / شراب و سبزه و آب روان و روی نگار؛ سیاقةالاعداد.۲. [قدیمی] شمردن؛ برشمردن؛ بهشمار آوردن.
تحدثلغتنامه دهخداتحدث . [ ت َ ح َدْ دُ ] (ع مص ) سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). سخن گفتن و خبر دادن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحدیثلغتنامه دهخداتحدیث . [ ت َ ] (ع مص ) حدیث کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحدیث کسی چیزی را یا به چیزی ؛ خبر دادن او را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحدیث فلان از فلان ؛ روایت کردن از او. (اقرب الموار
تحدیدلغتنامه دهخداتحدید. [ ت َ ] (ع مص ) حد چیزی پدید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). تحدید خانه و زمین ؛حدود آنرا تعیین کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). حدهای چیزی پدید کردن . (زوزنی ) : چو
تحضیضلغتنامه دهخداتحضیض . [ ت َ ](ع مص ) برافژولیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برافژولیدن یعنی بارغبت کردن . (دهار). برانگیختن کسی را بر جنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برانگیختن وبرغلانیدن . (آنندراج ). || (اصطلاح نحو) در اصطلاح علم نحو، طلبیدن چیزیست به تحریک و طلب شدید. (از کشاف
تهددلغتنامه دهخداتهدد. [ ت َ هََ دْ دُ ] (ع مص ) تهدید. (زوزنی ). ترسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترسانیدن و ترسانیدن به عقوبت . (از اقرب الموارد) : نامه ها به تهدد سوی شهر براز و دیگر حشم نبشت که شما سستی کردید. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص <span clas
تعدادفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندازه، شمار، شماره، عدد، عده، مقدار، مقیاس، میزان ۲. تعدید، شمارش، ۳. شمارش کردن، شمردن
احصاءلغتنامه دهخدااحصاء. [ اِ ] (ع مص ) شمردن . تعدید. شماره کردن . بشمردن . || نگاه داشتن . حفظ کردن . ضبط کردن . حفظ. وقایه . || دریافتن . (منتهی الارب ). || نوشتن . || دانستن . || توانستن . || سیراب کردن . (تاج المصادر). سیراب گردانیدن . (منتهی الارب ).
ارخوطسلغتنامه دهخداارخوطس . [ اَ طَ ] (اِخ ) قفطی در تاریخ الحکماءدر زمره ٔ تألیفات ارسطوطالیس آرد: کتابه الملقب بارخوطس سه مقالات . و نیز ابن ابی اصیبعه در تعدید مؤلفات ارسطو گوید: کتاب ارخوطس ثلاث مقالات . رجوع به تاریخ الحکماء چ لیبسک ص 43 و عیون الانباء ج
سیاقةالاعدادفرهنگ فارسی عمیددر بدیع، آوردن پشتِسرِهم چند اسم در یک جمله یا بیت که بعد یکایک آنها را وصف کند، مانند این شعر: دارم در انتظار تو ای ماه سنگدل / دارم ز اشتیاق تو ای سرو سیمبر ـ دل گرم و باد سرد و غم افزون و صبر کم / رخ زرد و اشک سرخ و لبان خشک و دیده تر (عبدالواسع جبلی: ۱۵۱)؛ تعدید.