تعرضلغتنامه دهخداتعرض . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) پیش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). پیش آمدن و در پی کسی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیش آمدن کسی را و به چیزی در پرداختن . (غیاث اللغات ). پیش آمدن کسی را. (آنندراج ). پیش آمدن و طلب کردن . (از اقرب الموارد). || چپ و راست
تعرضفرهنگ فارسی عمید۱. حمله کردن.۲. دستدرازی کردن.۳. [قدیمی] به امری یا کاری پرداختن.۴. [قدیمی] متعرض شدن.
تحردلغتنامه دهخداتحرد. [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) پاکیزه شدن پوست از مویها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || منفرد و به یک سو شدن از شتران دیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تحریدلغتنامه دهخداتحرید. [ ت َ ] (ع مص ) بازداشتن . || تحرید حبل ؛ تافتن رسن تا گرد شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || تحرید چیزی ؛ کژ کردن و خمانیدن آن به هیئت طاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). کژ کردن . (تاج المصادر
تحریضلغتنامه دهخداتحریض . [ ت َ ] (ع مص ) براوژولیدن . (زوزنی ). برانگیختن . (دهار). برانگیختن بر کاری . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کسی را بر جنگ برانگیختن . (غیاث اللغات ). برآغالانیدن و گرم گردانیدن کسی را بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). برانگی
تهریتلغتنامه دهخداتهریت . [ ت َ ] (ع مص ) نیک پختن گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراخ گردیدن کنج دهان . و از بعض عرب : علمهم الرجز یهرت اشداقهم . (از اقرب الموارد).
تهریدلغتنامه دهخداتهرید. [ ت َ ] (ع مص ) نیک بپزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). نیک پختن گوشت را و مهراکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تعرضآمیزفرهنگ مترادف و متضاد۱. عتابآلود، عتابآمیز، معترضانه، مخالفت آمیز، معترضانه ۲. تجاوزکارانه، تجاوزگرانه
تعرض کردنلغتنامه دهخداتعرض کردن . [ ت َ ع َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخالفت و ممانعت نمودن و بازداشتن و دست درازی کردن . (ناظم الاطباء). آسیب رسانیدن . آزار دادن . گزند رسانیدن : آواز دادم قوم خویش ... ایشان را گفتم گواه باشید که من پیغام امیرالمؤمنین معتصم میگذارم ، بر ای
تعرض کردنلغتنامه دهخداتعرض کردن . [ ت َ ع َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخالفت و ممانعت نمودن و بازداشتن و دست درازی کردن . (ناظم الاطباء). آسیب رسانیدن . آزار دادن . گزند رسانیدن : آواز دادم قوم خویش ... ایشان را گفتم گواه باشید که من پیغام امیرالمؤمنین معتصم میگذارم ، بر ای
تعرض کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اعتراض کردن، متعرض شدن ۲. پرخاش کردن، عتاب کردن ۳. تجاوز کردن، دستاندازی کردن
متعرضلغتنامه دهخدامتعرض . [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) اقامت نماینده به جائی . (آنندراج ). متمکن و ساکن و مقیم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعرض شود. || پیش آینده و سائل . (آنندراج ) (غیاث ). پیش آینده و درپی شونده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). پیش آینده
مستعرضلغتنامه دهخدامستعرض . [ م ُ ت َرِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعراض . کشنده مردم را بی دریافت حال آنها. || عرضه کردن خواهنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استعراض شود.
متعرضفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که به دیگری اعتراض میکند؛ اعتراضکننده.۲. یادآوریکننده؛ متذکر.۳. کسی که موجب آزار دیگری است؛ مزاحم.۴. [قدیمی] کسی که بخواهد جایی را اشغال کند؛ حملهکننده.۵. [قدیمی] خواهان.