تعریضلغتنامه دهخداتعریض . [ ت َ ] (ع مص ) سخن سربسته گفتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار).بکنایه سخن گفتن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خلاف تصریح . متعد بالباء و باللام . و از این معنی است معاریض در گفتار و آن توریه است بچیزی از چیزی و در مثل است که در
تعریضفرهنگ فارسی عمید۱. به کنایه و به اشاره چیزی گفتن؛ کنایه زدن؛ سخن سربسته گفتن.۲. به پهنای چیزی افزودن؛ عریض کردن.
تعریضفرهنگ مترادف و متضاد۱. استعاره، تلویح، کنایه ۲. اشاره، ایما ۳. بهکنایه سخن گفتن ۴. پهناوری، عریضسازی، گسترش ۵. پهن کردن، عریض کردن
تحردلغتنامه دهخداتحرد. [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) پاکیزه شدن پوست از مویها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || منفرد و به یک سو شدن از شتران دیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تحریدلغتنامه دهخداتحرید. [ ت َ ] (ع مص ) بازداشتن . || تحرید حبل ؛ تافتن رسن تا گرد شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || تحرید چیزی ؛ کژ کردن و خمانیدن آن به هیئت طاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). کژ کردن . (تاج المصادر
تحریضلغتنامه دهخداتحریض . [ ت َ ] (ع مص ) براوژولیدن . (زوزنی ). برانگیختن . (دهار). برانگیختن بر کاری . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کسی را بر جنگ برانگیختن . (غیاث اللغات ). برآغالانیدن و گرم گردانیدن کسی را بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). برانگی
تهریتلغتنامه دهخداتهریت . [ ت َ ] (ع مص ) نیک پختن گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراخ گردیدن کنج دهان . و از بعض عرب : علمهم الرجز یهرت اشداقهم . (از اقرب الموارد).
تهریدلغتنامه دهخداتهرید. [ ت َ ] (ع مص ) نیک بپزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). نیک پختن گوشت را و مهراکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
طعنه و تعریضلغتنامه دهخداطعنه و تعریض . [ طَ ن َ / ن ِ وُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . به کنایه سخن گفتن : سخن به طعنه و تعریض گفت . رجوع به تعریض شود.
توهللغتنامه دهخداتوهل . [ ت َ وَهَْ هَُ ] (ع مص ) تعریض کردن و سخن سربسته گفتن به کسی تا درغلطانند. تقول : توهلت فلاناً؛ اذا عرضته لان یوهل ای ؛ یغلط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعریض کردن و سخن سربسته گفتن به کسی تا در غلط افتد. (آنندراج ). تعریض کردن تا در غلط افتد. (از اقرب الموارد).<b
طعنه و تعریضلغتنامه دهخداطعنه و تعریض . [ طَ ن َ / ن ِ وُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . به کنایه سخن گفتن : سخن به طعنه و تعریض گفت . رجوع به تعریض شود.