تعززلغتنامه دهخداتعزز. [ ت َ ع َزْزُ ] (ع مص ) عزیز شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ارجمند گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تشرف . (اقرب الموارد). || تنگ شدن سوراخ پستان اشتر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ا
تحجزلغتنامه دهخداتحجز. [ ت َ ح َج ْ ج ُ ] (ع مص ) بر میان بستن ازار. و منه الحدیث : رأی رجلاً متحجزاً بحبل و هو محرم ؛ ای مشدودالوسط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تحززلغتنامه دهخداتحزز. [ ت َ ح َزْ زُ ] (ع مص ) پاره پاره شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بریده شدن . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). تقطع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحزیزلغتنامه دهخداتحزیز. [ ت َ ] (ع مص ) رخنه کردن سر دندان ، چنانکه سر دندان جوانان باشد. (تاج المصادر بیهقی ). تیز کردن سر دندان را، چنانکه دندان جوانان باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیز کردن دندان را. (آنندراج ). تیز کردن اطراف دندان . (المنجد). قرار دادن اُشَر در دندان . (از اقرب ال
تهززلغتنامه دهخداتهزز. [ ت َ هََ زْ زُ ] (ع مص ) جنبیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تهزیزلغتنامه دهخداتهزیز. [ ت َ ] (ع مص ) نیک بجنبانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متعززلغتنامه دهخدامتعزز. [ م ُ ت َ ع َزْ زِ ] (ع ص ) ارجمند و کمیاب گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نادر و کمیاب و پربها و گران و عزیز. (ناظم الاطباء). مقرب گرامی : از نهیب سلطان به یکی از متعززان اقصای هند التجا ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <s
متدرعلغتنامه دهخدامتدرع . [ م ُ ت َ دَرْ رِ ] (ع ص ) زره پوش . (آنندراج ) (غیاث ). زره پوشنده . زره پوش . که درع پوشد. آراسته به زره یا جز آن . که زره پوشد جنگ را : متحلی به حلیت فتوت و متدرع به لباس مروت . (سندبادنامه ). و به حقوق اکیده ووسایل حمیده متذرع و متدرع شده و
عزیز شدنلغتنامه دهخداعزیز شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرامی شدن . ارجمندشدن . اعتزاز. تعزّز. عِزّ. عزازة. عزة : تا شوی از جمله ٔ عالم عزیزجهد تو می بایدو توفیق نیز. نظامی .تو آنگه شوی پیش مردم عزیزکه مر خویشتن را نگیری به چیز.<
تجبرلغتنامه دهخداتجبر. [ ت َ ج َب ْ ب ُ ] (ع مص ) گردنکشی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ). تکبر کردن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکبر و خود را بزرگ شمردن . (فرهنگ نظام ): تهورو تجبر او [ شیر ] میشناختم . (کلیله و دمنه ). هرگز مقود انقیا
کاظم رشتیلغتنامه دهخداکاظم رشتی . [ ظِ م ِ رَ ] (اِخ ) (سید...) ابن قاسم حسینی گیلانی رشتی حائری از علمای اواسط قرن سیزدهم هجرت و از اکابر تلامذه ٔ شیخ احمد احسائی و بعد از وفات استاد مذکور خود نایب مناب او و در تمامی امور دینیه و مرجع و پیشوای سلسله ٔ شیخیه بوده و تألیفات بسیار دارد: <span class
متعززلغتنامه دهخدامتعزز. [ م ُ ت َ ع َزْ زِ ] (ع ص ) ارجمند و کمیاب گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نادر و کمیاب و پربها و گران و عزیز. (ناظم الاطباء). مقرب گرامی : از نهیب سلطان به یکی از متعززان اقصای هند التجا ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <s