تعشقلغتنامه دهخداتعشق . [ ت َ ع َش ْ ش ُ ] (ع مص ) عشق نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). عاشقی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تکلف عشق . (از اقرب الموارد). عشق و عشق ورزی و محبت و دوستی . (ناظم الاطباء).
تعشقفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرزومندی، اشتیاق، عشقورزی، تعطف، تمایل، خاطرخواهی، رغبت، عاشقی، عشق، علاقه، علقه، مهر، مهرورزی ≠ بیزاری، نفرت ۲. عاشق شدن، عاشقی کردن، مهرورزیدن، مهرورزی کردن
تعسقلغتنامه دهخداتعسق . [ ت َ ع َس ْ س ُ ] (ع مص ) آزمند شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حریص شدن . (ازاقرب الموارد). || چفسیدن و لازم گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چسپیدن و لازم گرفتن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ستیهیدن در طلب چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج )
تعاشقلغتنامه دهخداتعاشق . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) با همدیگر عشق نمودن . (منتهی الارب ). با همدیگر عشق نمودن و عشق ورزیدن . (ناظم الاطباء).
خاطرخواهیفرهنگ مترادف و متضادتعشق، دلبستگی، دلدادگی، شیفتگی، عشق، علاقه، علاقهمندی، محبت، مهر ≠ بیزاری
متعشقلغتنامه دهخدامتعشق . [ م ُ ت َ ع َش ْ ش ِ ] (ع ص ) عاشقی نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عاشق . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعشق شود.