تعقیملغتنامه دهخداتعقیم . [ ت َ ] (ع مص ) نازاینده گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نازا گردانیدن خدا کسی را. (از اقرب الموارد). || خاموش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به عقیم شود.
تحکملغتنامه دهخداتحکم . [ ت َح َک ْ ک ُ ] (ع مص ) فرمان بردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در خیابان نوشته که تحکم خواه نخواه حکم کسی قبول کردن . (غیاث اللغات ). || تحکم در امری ؛ فرمان روا شدن در آن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || حکم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنن
تحکیملغتنامه دهخداتحکیم . [ ت َ ] (ع مص ) حاکم گردانیدن کسی را در مال خویش . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حاکم گردانیدن کسی را در کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حاکم گردانیدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || تحکیم
تهقملغتنامه دهخداتهقم . [ ت َ هََ ق ْ ق ُ ] (ع مص ) چیره شدن برکسی . || کلان لقمه خوردن طعام را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تهکملغتنامه دهخداتهکم . [ ت َ هََ ک ْ ک ُ ] (ع مص )شکسته و ویران شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیران شدن . (تاج المصادر بیهقی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || فروریختن چاه و مانندآن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خندستانی کردن . (تاج المصادر
تهکیملغتنامه دهخداتهکیم . [ ت َ ] (ع مص ) سرود گفتن کسی را. || مغنی گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نازایندهلغتنامه دهخدانازاینده . [ ی َدَ / دِ ] (نف مرکب ) ماده ای که باردار نشده و نزائیده باشد. (ناظم الاطباء). || عقیم . نازا. سترون . (ترجمان القرآن ). عقیم . بی بر. (ناظم الاطباء). عقیم . عقام . عاقر. (از منتهی الارب ). نازا : چون خواه
خاموش کردنلغتنامه دهخداخاموش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از آواز یا سخن بازداشتن . ساکت کردن . بی صدا کردن . از گفتار بازداشتن . خاموش ساختن . خاموش گردانیدن . رجوع به «خاموش ساختن » و «خاموش گردانیدن » شود. اِسکات . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).