بالگروهheli team, helicopter teamواژههای مصوب فرهنگستانگروهی متشکل از نیروهای مجهز به تجهیزات رزمی که با استفاده از بالگرد ترابری میشوند
گروه رویارویی با پیشامدهای رایانهایcomputer incident response team, cyber incident response teamواژههای مصوب فرهنگستانگروهی متشکل از تحلیلگران امنیت رایانه که بهمنظور مهار و ریشهکنی و بازیابی آسیبهای ناشی از پیشامدهای امنیت رایانه گردهم آمده باشند اختـ . گروه روپر CIRT متـ . گروه رویارویی با پیشامدهای امنیت رایانهای computer security incident response team, CSIRT مرکز رویارویی با پیشامدهای رایانهای
دویستمتر تیمیteam sprintواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست که در آن تیمهای سهنفره، دوبهدو، سه دور مسیر راهه/پیست را طی میکنند؛ برنده تیمی است که در مدت زمان کمتری کار را خاتمه میدهد
تعقیبی تیمیteam pursuitواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست با قواعد مسابقة تعقیبی که در آن دو تیم سه یا چهار نفره با هم رقابت میکنند
گروه بازبینی باندchecker teamواژههای مصوب فرهنگستانگروه مسئول نگهداری علائم باند یا خزشراه یا پیشگاه
گانلغتنامه دهخداگان . (پسوند) مزید مؤخر نسبت و اتصاف است که در آخراسماء و صفات بجای موصوف درآید. شمس قیس در المعجم (چ مدرس رضوی ص 175) آرد: «حرف نسبت و تکریر اعداد و آن گاف و الف نونی است که در اواخر بعضی اسماء معنی نسبت دهد چنانکه درمگان ، گروگان یعنی آنچ
تعیینلغتنامه دهخداتعیین . [ ت َع ْ ] (ع مص ) وام بی نفع گرفتن و دادن وام بی نفع. || سبز شدن درخت . || شکوفه برآوردن درخت . || به میعاد بها فروختن رخت را پس بازخریدن آن را به کم قیمت پیشین . || دایر گردانیدن جنگ میان قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سوراخ کردن مروارید.
لاعلی التعیینلغتنامه دهخدالاعلی التعیین . [ ع َ لَت ْ ت َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + علی + التعیین ) تخییری . مردّد میان دو یا چند چیز . بدلی . رجوع به واجب تخییری و عام بدلی شود.
تعیینلغتنامه دهخداتعیین . [ ت َع ْ ] (ع مص ) وام بی نفع گرفتن و دادن وام بی نفع. || سبز شدن درخت . || شکوفه برآوردن درخت . || به میعاد بها فروختن رخت را پس بازخریدن آن را به کم قیمت پیشین . || دایر گردانیدن جنگ میان قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سوراخ کردن مروارید.
علی التعیینلغتنامه دهخداعلی التعیین . [ ع َ لَت ْ ت َ ] (ع ق مرکب ) بطور معین و معلوم . بر تصریح : ورای قدر منست التفات صدر جهان که ذکر بنده ٔ مخلص کند علی التعیین .سعدی .