تغوطلغتنامه دهخداتغوط. [ ت َ غ َوْ وُ ] (ع مص ) حدث کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در مغاکی رفتن قضای حاجت را و غایط کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): قضی الحاجةکابدی و احدث ، یقال : تغوط و بال . (اقرب الموارد).
تغویثلغتنامه دهخداتغویث . [ ت َغ ْ ] (ع مص ) فریاد خواندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). واغوثاه گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تغویطلغتنامه دهخداتغویط. [ ت َغ ْ ] (ع مص ) فروخوردن لقمه را و لقمه را کلان گرفتن . || دورتک ساختن چاه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تیغاتلغتنامه دهخداتیغات . (اِخ ) دهی از دهستان پسکوه است که در بخش قاین شهرستان بیرجند واقع است و 611 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
متغوطلغتنامه دهخدامتغوط. [ م ُ ت َ غ َوْ وِ ] (ع ص ) کاملاً فرو برنده لقمه را در گلو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || کسی که در مغاکی میرود برای قضای حاجت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون ).