تفحص کردنلغتنامه دهخداتفحص کردن . [ ت َ ف َح ْ ح ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پژوهش کردن . تجسس کردن . پی جویی کردن . کاوش کردن . بازجستن : بونصر با وی خالی کردو احوال تفحص کرد و معترف شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 537). در آن ایام مردمی دیدمی که در م
تفحشلغتنامه دهخداتفحش . [ ت َ ف َح ْ ح ُ ] (ع مص ) فحش گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد). بیهوده گفتن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گفتار زشت بگوش مردم رساندن . (از اقرب الموارد).
تفحصلغتنامه دهخداتفحص . [ ت َ ف َح ْ ح ُ ](ع مص ) واپژوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (مجمل اللغة). پژوهش . (صحاح الفرس ). بازکاویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاویدن . (غیاث اللغات ). وارسی و جستجو کردن . (از اقرب الموارد) : و تفحص احوال
تفیحسلغتنامه دهخداتفیحس . [ ت َ ف َ ح ُ ] (ع مص ) خرامیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تبختر. (اقرب الموارد).
تفحصلغتنامه دهخداتفحص . [ ت َ ف َح ْ ح ُ ](ع مص ) واپژوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (مجمل اللغة). پژوهش . (صحاح الفرس ). بازکاویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاویدن . (غیاث اللغات ). وارسی و جستجو کردن . (از اقرب الموارد) : و تفحص احوال
متفحصلغتنامه دهخدامتفحص . [ م ُ ت َ ف َح ْ ح ِ ] (ع ص ) بازکاونده و جستجو کننده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آزماینده و پرسنده و تفحص کننده . (ناظم الاطباء). کاونده و جستجو کننده . (غیاث ) : از عقاید اهل سنت و مذاهب اصحاب بدعت مستکشف و متفحص . (ترجمه
تفحصلغتنامه دهخداتفحص . [ ت َ ف َح ْ ح ُ ](ع مص ) واپژوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (مجمل اللغة). پژوهش . (صحاح الفرس ). بازکاویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاویدن . (غیاث اللغات ). وارسی و جستجو کردن . (از اقرب الموارد) : و تفحص احوال