تفردلغتنامه دهخداتفرد. [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) یگانه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). یگانه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در امری یگانه و بی مانند شدن . (از اقرب الموارد) : وی را دیدند از شهامت و بزرگی و تفرد وی در همه ٔ ادوات سیاست . (تاریخ بیهق
تفرثلغتنامه دهخداتفرث . [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) شوریدن دل ، زن باردار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تفرق : شُد علیهم فتفرثوا. (اقرب الموارد).
تفریثلغتنامه دهخداتفریث . [ ت َ ] (ع مص ) بر جگر حیوان زنده زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تفریدلغتنامه دهخداتفرید. [ ت َ ] (ع مص ) فقیه شدن . (منتهی الارب ). فقیه و دانا شدن . (آنندراج ). تفقه . (اقرب الموارد). || کرانه گزیدن از مردم برعایت و محافظت بر امر و نهی خدای . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یگانه کردن و گوشه گرفتن و خلوت گزیدن جهت رعایت امر و نهی . (آنندراج ). یگانه کرد
تفریضلغتنامه دهخداتفریض . [ ت َ ] (ع مص ) رخنه نمودن . || اندک اندک واجب گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فریضه ها مختلف کردن . (زوزنی ). || جداجدا کردن . || بریده کردن چیزی را. || آشکار نمودن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تحزیز. (اقرب المو
تفریطلغتنامه دهخداتفریط. [ ت َ ] (ع مص ) هیچکاره گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضایع کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پراکنده و پریشان کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || فرستادن پیش کسی ، رسول را. || عجز پیش آوردن در کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
نامأنوسلغتنامه دهخدانامأنوس . [ م َءْ ] (ص مرکب ) ناآشنا. ناآموخته . غیرمأنوس . غیرمعتاد : بدین وضع نامعهود و طریق نامألوف آمدن برسبیل تفرد و تجرد موجب چیست ؟ (سندبادنامه ص 222).- کلمات نامأنوس ؛دور از ذهن
هیولالغتنامه دهخداهیولا. [ هََ ] (معرب ، اِ) ماده ٔ هر چیز. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مقابل صورت : هیولا را اگر وصفی کنی بیرون برد مقدورکه باشد بی خلاف آنگه ز خردو واحد و یکتا. ناصرخسرو.گشایم راز لاهوت از تفردنمایم ساز ناسوت از
ذوالاراکةلغتنامه دهخداذوالاراکة. [ ذُل ْ اَ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی است به یمامة. یا نخلستانی بدانجا بنی عجل را و شمس الدین محمد حافظ علیه الرحمه ذوالأراک آورده است : اذا تغّرّد عن ذی الأراک طائر خیرفلا تفرد عن روضها انین حمامی .
نامعهودلغتنامه دهخدانامعهود. [ م َ ] (ص مرکب ) بی سابقه . غیرمنتظر. که مسبوق به سابقه ای نیست : سفله گو روی مگردان که اگر قارون است کس از او چشم ندارد کرم نامعهود. سعدی .|| نامألوف . نامأنوس : و بازرگان از مط
انفرادلغتنامه دهخداانفراد. [ اِ ف ِ ] (ع مص ) یگانه شدن و تنها گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تنها شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ). استفراد. (یادداشت مؤلف ). تفرد. وحدت . وحدانیت . || تنها کردن کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار
متفردلغتنامه دهخدامتفرد. [ م ُ ت َ ف َرْ رِ ] (ع ص ) تنها و یگانه . بی همتا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : المتفرد بالربوبیة. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298).- متفرد بودن ؛ منحصر شدن در قولی یا چیزی شریکی در آن ن
مستفردلغتنامه دهخدامستفرد. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفراد. کسی که در چیزی فرد و بی نظیر باشد. (از اقرب الموارد). || آنکه کاری را به تنهایی انجام دهد. (از اقرب الموارد). رجوع به استفراد شود.