تفرغلغتنامه دهخداتفرغ . [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) واپرداختن . (تاج المصادر بیهقی ). پرداختن . (زوزنی ) (دهار). پرداختن از کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || فراغت کردن خود را به جهت کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).بذل کوشش و جهد کردن در کاری
تفرغفرهنگ فارسی عمید۱. از کاری فارغ شدن؛ دست از کار کشیدن.۲. برای کاری آماده شدن.۳. در امری جهد کردن.
تفرقلغتنامه دهخداتفرق . [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) پراگنده شدن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پراگنده گردیدن و پریشان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضد تجمع. (اقرب الموارد) : جمعند بر تفرق عالم ولی ز ضعف موران باپرندو سپاه
تفرکلغتنامه دهخداتفرک . [ ت َ ف َرْ رُ ](ع مص ) شکستگی پیدا گردیدن در کلام و رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تفریغلغتنامه دهخداتفریغ. [ ت َ ] (ع مص ) بریختن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ریختن آب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ریختن خون . (از اقرب الموارد). || خالی کردن خنور را از آنچه در وی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خالی کردن ظرف را از آنچه در
متفرغلغتنامه دهخدامتفرغ . [ م ُ ت َف َرْ رِ ] (ع ص ) فارغ از شغل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پردازنده از کاری و فراغت کننده خود رابجهت کاری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به تفرغ شود. || خالی و تهی . (ناظم الاطباء).
واپرداختنلغتنامه دهخداواپرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) خالی کردن . فارغ کردن : ولیک امشب شب درساختن نیست امید حجره واپرداختن نیست . نظامی .- رخت واپرداختن ؛ ترک گفتن . خالی کردن : گ
تخلیلغتنامه دهخداتخلی . [ ت َ خ َل ْلی ] (ع مص ) خالی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خالی شدن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خالی شدن و فارغ شدن . (آنندراج ). || به خلوت نشستن به تنهایی .(المنجد). || تفرغ برای چیزی . (اقرب الموارد) (المنجد). |
تازه رولغتنامه دهخداتازه رو. [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) از اسمای محبوب است . (آنندراج ). مجازاً، خوشرو. شکفته . شادمان . تازه روی . سرفراز. خرم و باطراوت : بفرمود تا پیش او آورندگشاده دل و تازه رو آورند. فردوسی .<
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالدائم مقدسی . ملقب به زین الدین . از فقهاء مائه ٔ هفتم هجرت و مشاهیر حنابله ٔ ارض شام . وی شصت سال علم حدیث گفت و در ترویج سنت رسول صلی اﷲعلیه وآله بگذرانید. خطابت بلده ٔ کفر بطنا با وی تفویض شد خطبه های بسیار که در آن منصب بکار بود انشاء فرمود
متفرغلغتنامه دهخدامتفرغ . [ م ُ ت َف َرْ رِ ] (ع ص ) فارغ از شغل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پردازنده از کاری و فراغت کننده خود رابجهت کاری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به تفرغ شود. || خالی و تهی . (ناظم الاطباء).
مستفرغلغتنامه دهخدامستفرغ . [ م ُ ت َ رَ ] (ع اِ) جای خالی کردن چیزها : مهندس کارخانه ایجاد و ابداع چون نهال پلید او را مستفرغ فضالات قاذورات فساد و مستودع اخلاط... (جهانگشای جوینی ). و رجوع به استفراغ شود.
مستفرغلغتنامه دهخدامستفرغ . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفراغ . تهی نماینده ٔ معده از افزونیها. (از منتهی الارب ). قی کننده .(از اقرب الموارد). آنکه قی می آورد. (ناظم الاطباء).شکوفه کننده . || آنکه نهایت کوشش و جهد خود برای انجام کاری به کار برد. (از اقرب الموارد).