تفسانلغتنامه دهخداتفسان . [ ت َ ](نف ) به غایت گرم . (جهانگیری ) (غیاث اللغات ). گرم . (آنندراج ). تفسیده یعنی گرم شده . (فرهنگ رشیدی ). گرم و تابدار و به غایت گرم . (ناظم الاطباء) : اگر میرد چراغ درد و داغم پی احیا دم تفسان برآرم .ظهوری (ا
طیفسونلغتنامه دهخداطیفسون . [ طَ ف َ ] (اِخ ) صورتیست از طیسفون . رجوع به «طیسفون » و نیز رجوع به ص 166 ج 2 شعوری شود.
تفساندنلغتنامه دهخداتفساندن . [ ت َ دَ ] (مص ) خیلی گرم کردن . لفظ مذکور متعدی تفسیدن است . (فرهنگ نظام ). گرم کردن . سوزاندن : ز آب دیده ٔ گریان چو تیغم آب دهندکز آتش دل سوزان مرا بتفسانند. مسعودسعد.چو تیغ نیک بتفساندم ز آتش دل د
تفسانیدنلغتنامه دهخداتفسانیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) تبسانیدن . گرم کردن : اثر نزدیکی آفتاب اندر گرم کردن هوا چندان نیست که اثر مداومت تفسانیدن او... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و چون آفتاب بگردد هر ساعت دورتر میشود و عکس تفسانیدن اوبشهر باز آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به تفسا
وغیرلغتنامه دهخداوغیر. [ وَ ] (ع ص ) گوشت برسنگ تفسان بریان کرده . || شیر به سنگ تفسان گرم کرده . || شیر جوشان و مطبوخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
ضیهبلغتنامه دهخداضیهب . [ ض َ هََ ] (ع اِ) هر جای تفسان به آفتاب که گوشت بر آن بریان توانند ساخت . (منتهی الارب ).
وغیرةلغتنامه دهخداوغیرة.[ وَ رَ ] (ع ص ) وغیر. (منتهی الارب ). شیر با سنگ تفسان گرم کرده شده . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آب گرم . (منتهی الارب ). رجوع به وغیر شود.
فهیرةلغتنامه دهخدافهیرة. [ ف َ رَ ] (ع اِ) نوعی از طعام که شیر خالص را به سنگ ریزه ٔ تفسان گرم سازند و چون به جوش آید آرد بر آن ریخته ترتیب دهند. (منتهی الارب ). با قاف هم آمده است . (اقرب الموارد).
اغتذارلغتنامه دهخدااغتذار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) غذیره ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غذیر (آرد که بر آن شیر ریخته بر سنگریزه ٔ تفسان گرم سازند) درست کردن . (از اقرب الموارد).
تفساندنلغتنامه دهخداتفساندن . [ ت َ دَ ] (مص ) خیلی گرم کردن . لفظ مذکور متعدی تفسیدن است . (فرهنگ نظام ). گرم کردن . سوزاندن : ز آب دیده ٔ گریان چو تیغم آب دهندکز آتش دل سوزان مرا بتفسانند. مسعودسعد.چو تیغ نیک بتفساندم ز آتش دل د
تفسانیدنلغتنامه دهخداتفسانیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) تبسانیدن . گرم کردن : اثر نزدیکی آفتاب اندر گرم کردن هوا چندان نیست که اثر مداومت تفسانیدن او... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و چون آفتاب بگردد هر ساعت دورتر میشود و عکس تفسانیدن اوبشهر باز آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به تفسا