تفصیللغتنامه دهخداتفصیل . [ ت َ ] (ع مص ) جدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جداجدا کردن از یکدیگر. (زوزنی ). جدا نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پاره پاره کردن . (زوزنی ). قطعه قطعه کردن پارچه برای دوختن لباس . (از اقرب الموارد). || فصل فصل ساختن کتاب و سخن را. (منتهی الارب
تفسیللغتنامه دهخداتفسیل . [ ت َ ] (ع مص ) فَسِل خواندن . (زوزنی ). نبهره خواندن و رذل شمردن . || ناروان ساختن متاع و درهمها. (از اقرب الموارد).
تفشیللغتنامه دهخداتفشیل . [ ت َ ] (ع مص ) فشل ساختن بزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فشل ساختن برای زن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر فشل نشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ع اِ) شیر که در پستان باقی مانده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنند
تفشللغتنامه دهخداتفشل . [ ت َ ش َ ] (اِ) بمعنی اول تفش است که طعنه و سرزنش باشد. (برهان ) (آنندراج ) تفش و طعنه و سرزنش و تفشه و بیغار. (ناظم الاطباء). رجوع به تفش شود.
تفشللغتنامه دهخداتفشل . [ ت َ ف َش ْ ش ُ ] (ع مص ) دویدن آب . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). روان شدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زن خواستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تزوج . (از اقرب الموارد). || بر فشل نشستن زن . (منتهی الارب ) (آنندرا
تفصيلدیکشنری عربی به فارسیجزء , تفصيل , جزءيات , تفاصيل , اقلا م ريز , حساب ريز , شرح دادن , بتفصيل گفتن , بکار ويژه اي گماردن , ماموريت دادن , رموز فني , اصطلا حات فني , نکته فني
تفصیلانهلغتنامه دهخداتفصیلانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) علی التفصیل و مشروحاً و با شرح و بیان . (ناظم الاطباء).
تفصیلهلغتنامه دهخداتفصیله . [ ت َ ل َ / ل ِ ] (اِ) ظاهراً نوعی صوف آهاردار است : صوف سته عشری قبرسی و تفصیله ٔکستمانی حلبی حبر و غزی ّ بسیار. (نظام قاری ص 15).آش بر
تفصیلیلغتنامه دهخداتفصیلی . [ ت َ ] (ص نسبی ) مقابل اجمالی . منسوب به تفصیل . مشروح . مفصل . به تفصیل .
تفصيلدیکشنری عربی به فارسیجزء , تفصيل , جزءيات , تفاصيل , اقلا م ريز , حساب ريز , شرح دادن , بتفصيل گفتن , بکار ويژه اي گماردن , ماموريت دادن , رموز فني , اصطلا حات فني , نکته فني
تفصیل کردنلغتنامه دهخداتفصیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سیاهه کردن . نوشتن . بقلم درآوردن : به اختیار بقلعه ٔ غزنه رفت و به حبس رضا داد و اسباب تجمل تفصیل کرد و به سلطان فرستاد. سلطان از این حرکت در خشم شد و او را به جنایت خرابی ولایت ... مؤاخذه کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یم
تفصیل نامهلغتنامه دهخداتفصیل نامه . [ ت َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) یادداشت نامه و اعلان نامه . (ناظم الاطباء).
تفصیل وارلغتنامه دهخداتفصیل وار. [ ت َ ] (ق مرکب )به تفصیل مشروحاً. مفصلا و با دقت . (ناظم الاطباء).
تفصیلانهلغتنامه دهخداتفصیلانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) علی التفصیل و مشروحاً و با شرح و بیان . (ناظم الاطباء).
حروف تفصیللغتنامه دهخداحروف تفصیل . [ ح ُ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حروف تفریق . حروف جدائی : یا،اما: شماره یا جفت است و یا تک . و در عربی اِمّا.
اجمال التفصیللغتنامه دهخدااجمال التفصیل . [ اِ لُت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) نام صنعتی است از علم بدیع و آن چنان است که اوّل چیزی را مجمل ذکر کنند بعد مفصل گردانند و معنی ترکیبی معروف و مصطلح اهل معانی آنکه کلام اوّل بر طریق اجمال آرند بعد از آن بعبارت دیگر تفصیل آن کنند.
علی التفصیللغتنامه دهخداعلی التفصیل . [ ع َ لَت ْ ت َ ] (ع ق مرکب ) بدرازی کلام . مفصلاً.مشروحاً. (ناظم الاطباء). بشرح . بتفصیل : به سر سینه این دوستان علی التفصیل که دستگیری و رحمت کنی علی الاجمال .سعدی .