تفننلغتنامه دهخداتفنن . [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] (ع مص ) نوع نوع شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گونه گونه شدن . (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنوع فنون چیزی . (از اقرب الموارد). || شاخ در شاخ شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چون شاخ لرزان شدن کسی . || گونه
تفنینلغتنامه دهخداتفنین . [ ت َ ] (ع مص ) گوناگون کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نوع نوع کردن .(زوزنی ). گونه گونه ساختن مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درآمیختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) آمیختن چیزی را به چیزی . (از اقرب الموارد). || کهنه شدن جامه ب
تفننفرهنگ فارسی عمید۱. به بازی و کارهای گوناگون سرگرم شدن.۲. [قدیمی] گونهگونه شدن؛ گوناگون شدن.۳. [قدیمی] کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن.
تفننلغتنامه دهخداتفنن . [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] (ع مص ) نوع نوع شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گونه گونه شدن . (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنوع فنون چیزی . (از اقرب الموارد). || شاخ در شاخ شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چون شاخ لرزان شدن کسی . || گونه
تفننفرهنگ فارسی عمید۱. به بازی و کارهای گوناگون سرگرم شدن.۲. [قدیمی] گونهگونه شدن؛ گوناگون شدن.۳. [قدیمی] کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن.
تفننفرهنگ فارسی معین(تَ فَ نُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گوناگون شدن . 2 - به سرگرمی های مختلف مشغول شدن .
متفننلغتنامه دهخدامتفنن . [ م ُ ت َ ف َن ْن ِ ] (ع ص ) رجل متفنن ؛ مرد ذوفنون . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد ذوفنون که دارای علوم و فنون وصنایع گوناگون باشد. (ناظم الاطباء). || کسی که بوالهوسی میکند و هر کار و دانشی را تمام ناکرده و به انجام نارسانیده به کار و دانش دیگر می پردازد. (نا
تفننلغتنامه دهخداتفنن . [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] (ع مص ) نوع نوع شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گونه گونه شدن . (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنوع فنون چیزی . (از اقرب الموارد). || شاخ در شاخ شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چون شاخ لرزان شدن کسی . || گونه
تفننفرهنگ فارسی عمید۱. به بازی و کارهای گوناگون سرگرم شدن.۲. [قدیمی] گونهگونه شدن؛ گوناگون شدن.۳. [قدیمی] کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن.