تقابللغتنامه دهخداتقابل . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) با یکدیگر هم بر شدن . (زوزنی ). با یکدیگر هم روی شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). با هم روباروی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر روبرو شدن . (آنندراج ). تواجه . (اقرب الموارد). || (اصطلاح بدیع) تقابل آن است که شاعر اسماء متلا
تقابل داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ] تقابل داشتن، تأثیر متقابلگذاشتن، برهم اثر گذاشتن مخالف عملکردن، ضدیت کردن، خنثی کردن، بیاثر کردن، عقیم گذاشتن، بینتیجه گذاشتن اصطکاک داشتن
تقبللغتنامه دهخداتقبل . [ ت َ ق َب ْ ب ُ ] (ع مص ) پذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). پذیرفتن و قبول کردن . (غیاث اللغات ). و در دعا گویند: تقبل اﷲ اعمالکم ؛ یعنی خدای تعالی کردارهای شما را بپذیرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد)
تقبیللغتنامه دهخداتقبیل . [ ت َ ] (ع مص ) بوسه دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). چون بقاعده باشد بوسه دادن . (ناظم الاطباء). بوسیدن چیزی را و بوسه دادن . (غیاث اللغات ) : بعد از تقدیم خدمت وتقبیل خاک حضرت و تقریر ثنا و تحیت گفت ... (
تقابليدیکشنری عربی به فارسیمربوط به ساکنين ينگي دنيا , واقع در طرف مقابل زمين , مستقيما , مخالف , متقاطر
توزیع تقابلیcontrastive distributionواژههای مصوب فرهنگستانوقوع واحدهای زبانی در بافتهای یکسان که به تمایز معنایی منجر شود
تقابل داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ] تقابل داشتن، تأثیر متقابلگذاشتن، برهم اثر گذاشتن مخالف عملکردن، ضدیت کردن، خنثی کردن، بیاثر کردن، عقیم گذاشتن، بینتیجه گذاشتن اصطکاک داشتن
تقابليدیکشنری عربی به فارسیمربوط به ساکنين ينگي دنيا , واقع در طرف مقابل زمين , مستقيما , مخالف , متقاطر
تقابل داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ] تقابل داشتن، تأثیر متقابلگذاشتن، برهم اثر گذاشتن مخالف عملکردن، ضدیت کردن، خنثی کردن، بیاثر کردن، عقیم گذاشتن، بینتیجه گذاشتن اصطکاک داشتن
متقابللغتنامه دهخدامتقابل . [ م ُت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت است از تقابل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با هم روباروی گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مقابل و روباروی . (ناظم الاطباء). روی بهم دارنده . روبروی یکدیگر. ج ، مُتَقابِلین : و نزعنا ما فی صدور
زاویه ٔ متقابللغتنامه دهخدازاویه ٔ متقابل . [ ی َ / ی ِ ی ِم ُ ت َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دو خط راست که یکدگر را ببرد چهار زاویه از آن بحاصل شود سر هردوی بهم آمده بر نقطه ای ، هرچه برابر بود آن را متقابل خوانند و یکدیگر را راست باشند. (التفهیم بیرونی ص <span cla