تقسملغتنامه دهخداتقسم . [ ت َ ق َس ْ س ُ ] (ع مص ) پراکنده شدن و پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، یقال : تقسمهم الدهر فتقسموا؛ ای فرقهم فتفرقوا. (لازم و متعدی است ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || پریشان
تقسیملغتنامه دهخداتقسیم . [ ت َ ] (ع مص ) وابخشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بخش کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (غیاث اللغات ).بخش بخش کردن (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).قسمت کردن . بخش کردن قسمت کردن مال را میان شریکان و معین کردن نصیب هریک . (از اقرب ال
تقصملغتنامه دهخداتقصم . [ ت َ ق َص ْ ص ُ ](ع مص ) شکسته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). انقصام . (اقرب الموارد).
تقسيمدیکشنری عربی به فارسیبخش کردن , تقسيم کردن , تخصيص دادن , تسهيم , تقسيم , تقسيم پولي بين اشخاص ذي نفع , پخش کردن , جداکردن , اب پخشان , تيغه , ديواره , وسيله يا اسباب تفکيک , حد فاصل , اپارتمان , تقسيم به بخش هاي جزء کردن , تفکيک کردن , جدا کردن
تقسیمفرهنگ فارسی عمید۱. پراکنده کردن.۲. بخش کردن؛ قسمت کردن.۳. (اسم) (ریاضی) قاعده یا عملی که بهواسطۀ آن معلوم میشود عدد بیشتر (مقسوم) چند برابر عدد کمتر (مقسومٌعلیه) است، یا عددی چند دفعه عدد دیگر را شامل میشود.
صرصریلغتنامه دهخداصرصری . [ ص َ ص َ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن عسکربن محمدبن ثابت . یاقوت گوید: وی صدیق ما بود و مردی صاحب حمیت و مردانگی بود و شعرا را در مدح وی قصایدی است . کمال قاسم واسطی در حق او سروده است :اقول لمرتاد تقسم لُحمه علی البید ما بین السری و التبحر.<p class="auth
متقسملغتنامه دهخدامتقسم . [ م ُ ت َ ق َس ْ س ِ ](ع ص ) پراکنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پراکنده و پراکنده شده . (ناظم الاطباء).- متقسم خاطر ؛ پریشان فکر. پراکنده دل : بدین آواز متقسم خاطر نمی باید شد.(کلیله و دمنه ).<
اسکندر افرودیسیلغتنامه دهخدااسکندر افرودیسی . [ اِ ک َ دَ رِ اَ ] (اِخ ) ابن الندیم گوید او به روزگار ملوک الطوائف میزیست پس از اسکندر.و او جالینوس را دریافته و میان جالینوس و اسکندر مشاغبات و مخاصماتی رفته است . ابوزکریا یحیی بن عدی گوید من شرح اسکندر را بر کتاب سماع (سماع طبیعی ) در ترکه ٔ ابراهیم بن
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ب ِ ] (اِخ ) ابن قرةالحرّانی . مکنی به ابی الحسن . یکی از مردم حران . او در ایام معتضدباﷲ عباسی ببغداد رفت و بمطالعه ٔ علوم حساب و هندسه و هیئت و نجوم و منطق مشغول گشت . ولادت او در 221 هَ . ق . به حرّان و وفات وی بسال <span class="hl
ابیوردیلغتنامه دهخداابیوردی . [ اَ وَ ] (اِخ ) محمدبن احمد الأبیوردی الکوفنی و کوفن یکی از قراء ابیورد است و یاقوت گوید: ابوالمظفر محمدبن ابی العباس احمدبن محمد ابی العباس احمدبن اسحاق بن ابی العباس محمد الامام بن اسحاق بن الحسن ابی الفتیان بن ابی مرفوعه منصوربن معاویةالأصغربن محمدبن ابی العبا
متقسملغتنامه دهخدامتقسم . [ م ُ ت َ ق َس ْ س ِ ](ع ص ) پراکنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پراکنده و پراکنده شده . (ناظم الاطباء).- متقسم خاطر ؛ پریشان فکر. پراکنده دل : بدین آواز متقسم خاطر نمی باید شد.(کلیله و دمنه ).<