تقسیطلغتنامه دهخداتقسیط. [ ت َ ] (ع مص ) کم کردن نفقه بر عیال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بخل نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || قسطبندی کردن بدهی را به قسمتها و مهلت های معین . (از اقرب الموارد): فلان بدهی خود را تقسیط کرد که هر ماهی پانصد
تقسطلغتنامه دهخداتقسط. [ ت َ ق َس ْ س ُ ] (ع مص ) در خود برابر قسمت نمودن چیزی را و بخش گرفتن ، یقال : تقسطوا الشی بینهم ؛ اذا اقتسموه بالسویه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقشطلغتنامه دهخداتقشط. [ ت َ ق َش ْ ش ُ ] (ع مص ) بی ابر گردیدن هوا و پراگنده و واشدن ابر از وی . انقشاط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
تقصدلغتنامه دهخداتقصد. [ ت َ ق َص ْ ص ُ ] (ع مص ) پاره پاره گشتن به نیزه . (تاج المصادر بیهقی ). شکسته شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شکسته شدن تیر. (از اقرب الموارد). || بمردن . (تاج المصادر بیهقی ). مردن سگ و جز آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقر
تقصیدلغتنامه دهخداتقصید. [ ت َ ] (ع مص ) شکستن چوب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکستن چیزی به هر وجهی که باشد و گویند به دونیم کردن . (از اقرب الموارد).
قسطیفرهنگ فارسی معین(قِ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) منسوب به قسط ، چیزی که پول خرید آن به صورت قسط پرداخت می شود، تقسیط .
قسطلغتنامه دهخداقسط. [ ق ِ ] (ع اِ) عدل و داد. || بهره از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حصه و نصیب . (اقرب الموارد). || پیمانه که نیمه ٔ صاع باشد. (منتهی الارب ). مکیال یسع نصف صاع . (اقرب الموارد). || حنین گوید قسط سه رطل است و ثابت قره گوید قسط چهار رطل است و قسط عسل یک رطل و نی