تقلیل یافتنلغتنامه دهخداتقلیل یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) کاسته گردیدن . کم شدن . کاهش یافتن . رجوع به تقلیل و دیگر ترکیبهای آن شود.
تقلیللغتنامه دهخداتقلیل . [ ت َ ] (ع مص ) اندک کردن و به اندکی فانمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). اندک کردن . (دهار). اندک گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کم کردن و کم نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کم کردگی و کم شد
تکلللغتنامه دهخداتکلل . [ ت َ ک َل ْ ل ُ ] (ع مص ) گرد درآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). احاطه نمودن چیزی را و فراگرفتن . || نرم درخشیدن : تکلل السحاب بالبرق ؛ نرم درخشید. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اکلیل پوشیدن مرد. (از اقرب الموارد). رجوع به ت
تکلیللغتنامه دهخداتکلیل . [ ت َ ] (ع مص ) پوشانیدن تاج . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). تاج بر سر کسی نهادن . (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ). اکلیل پوشانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درخشیدن . (زوزنی ) (آنندراج ). || زینت دادن چیزی را به جواهر. (ناظم الاطباء). || کوشیدن .
lessenدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش دادن، کاستن، تقلیل دادن، تقلیل یافتن، کمتر شدن، خرد کردن، کمتر کردن، تخفیف یافتن، خرد ساختن، خرد شدن
lesseningدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش دادن، کاستن، تقلیل دادن، تقلیل یافتن، کمتر شدن، خرد کردن، کمتر کردن، تخفیف یافتن، خرد ساختن، خرد شدن
قللدیکشنری عربی به فارسیکوتاه کردن , مختصر نمودن , تقليل يافتن , کمتر شدن , تخفيف يافتن , کمتر کردن , تقليل دادن , کاستن , کاهش دادن , کمينه ساختن
diminishدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش، کم شدن، کم کردن، کاستن، خرد شدن، تقلیل یافتن، ضعیف کردن، نقصان یافتن، خرد کردن، خرد ساختن
lessenedدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش یافته است، کاستن، کاهش دادن، تقلیل دادن، تقلیل یافتن، کمتر شدن، خرد کردن، کمتر کردن، تخفیف یافتن، خرد ساختن، خرد شدن
تقلیللغتنامه دهخداتقلیل . [ ت َ ] (ع مص ) اندک کردن و به اندکی فانمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). اندک کردن . (دهار). اندک گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کم کردن و کم نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کم کردگی و کم شد
تقلیللغتنامه دهخداتقلیل . [ ت َ ] (ع مص ) اندک کردن و به اندکی فانمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). اندک کردن . (دهار). اندک گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کم کردن و کم نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کم کردگی و کم شد