تقوملغتنامه دهخداتقوم . [ ت َ ق َوْ وُ ] (ع مص ) راست شدن . (آنندراج ) (اقرب الموارد). یقال : قومته فتقوم ؛ عدلته فتعدل . (اقرب الموارد) : زان گشت نصیرالدین لایق لقب توکز تو علم نصرت دین راست تقوم . سوزنی .رجوع به تقویم شود.
تکویملغتنامه دهخداتکویم . [ ت َ ](ع مص ) توده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). توده توده کردن خاک را و بلند کردن سر توده را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقویمفرهنگ فارسی عمید۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.⟨ تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماهِ سیروز
تقویملغتنامه دهخداتقویم . [ ت َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکوتر راست کردن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). راست نمودن . (غیاث اللغات ). تعدیل چیزی . (از اقرب الموارد). راست داشتن . (از ک
مدینةالملکلغتنامه دهخدامدینةالملک . [ م َ ن َ تُل م ُ ] (اِخ ) ابن سعید گوید از جمله جزایر قامرون [ در هندوستان ] مدینةالملک است در مشرق آن . (ترجمه ٔ تقویم البلدان ص 411).
مانیطسلغتنامه دهخدامانیطس . [ ] (اِخ ) دریای آزف . (نخبةالدهر دمشقی فهرست ص 23). در مآخذ قدیم از قبیل تقویم البلدان و مقدمه ٔ ابن خلدون مانیطش ضبط شده است .
نیطشلغتنامه دهخدانیطش . [ طِ ] (اِخ ) (دریای ...) دریای نیطش در زمان ما به دریای قرم و بحر اسود معروف است . (از ترجمه ٔ تقویم البلدان ص 42). رجوع به دریای سیاه شود.
مدینةالزهراءلغتنامه دهخدامدینةالزهراء. [ م َ ن َ تُزْ زَ ] (اِخ ) شهری در اندلس . رجوع به زهرا شود : الناصر اموی در مغرب آن [ قرطبه ] مدینةالزهراء را بر دامنه ٔ کوه بنا کرد. (ترجمه ٔ تقویم البلدان ).
نوبنجانلغتنامه دهخدانوبنجان . [ ن َ ب َ ] (اِخ ) قلعه ای بوده است در شهر نوبندجان . رجوع به نوبندجان و نیز رجوع به تقویم البلدان و نزهة القلوب ج 3 ص 127 و 129 و فارسنامه ٔ ابن بلخی ص <span class
تقویمفرهنگ فارسی عمید۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.⟨ تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماهِ سیروز
تقویملغتنامه دهخداتقویم . [ ت َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکوتر راست کردن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). راست نمودن . (غیاث اللغات ). تعدیل چیزی . (از اقرب الموارد). راست داشتن . (از ک
خط تقویملغتنامه دهخداخط تقویم . [ خ َطْ طِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی است بنزد ارباب هیئت که از مرکزعالم بیرون آید و بمرکز کواکب می گذرد و بسطح فلک اعلی پایان می یابد. (یادداشت بخط مؤلف ). خط تقویمی .
احسن تقویملغتنامه دهخدااحسن تقویم . [ اَ س َ ن ِ ت َق ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نیکوتر راست کردنی . || روی خوب . || راست قامت : لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم . (قرآن 4/95). بهترین تعدیل . نیکوتر ترکیب . (تفسیر ابوالفتوح ).بخط احسن ت
جدول تقویملغتنامه دهخداجدول تقویم . [ ج َدْ وَ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خطوط تقویم است . (از آنندراج ) : شود ز جدول تقویم کهنه آب روان کند رطوبت امسال اگر اثر در پار.کلیم (از آنندراج ).
تقویمفرهنگ فارسی عمید۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.⟨ تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماهِ سیروز
احسن التقویمفرهنگ فارسی عمیدنیکوترین شکل. Δ مٲخوذ از قرآن کریم: لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فی اَحسَنِ تَقویم (التین، ۴).