تقییدلغتنامه دهخداتقیید. [ ت َ ] (ع مص ) قید کردن و بند نمودن زن شوی را به افسون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قید کردن و بند نمودن . (غیاث اللغات ). بند کردن . (زوزنی ). || کتاب را عجم زدن .(زوزنی ). نقطه زدن کتاب را و مقید به اعراب کردن . (منتهی الارب ) (آنندر
ثقتلغتنامه دهخداثقت . [ ث ِ ق َ ] (ع اِمص ) اطمینان . || خاطر جمعی : هر سخن که از سر نصیحت ... رود... به راداء آن دلیری نتوان کرد مگر به عقل ... شنونده ثقتی تمام باشد. (کلیله و دمنه ). و اگر خردمندی به قلعه ای پناه گیرد و ثقت افزاید... البته به عیبی منسوب نگردد. (کلیل
ثکدلغتنامه دهخداثکد. [ ث ُ ک ُ ] (اِخ ) آبی است از کلب وبه قولی آبی است میان کوفه و شام . (مراصد الاطلاع ).
تقیثلغتنامه دهخداتقیث . [ ت َ ق َی ْ ی ُ ] (ع مص ) فراهم آوردن . || بازداشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تألیف تقییدیلغتنامه دهخداتألیف تقییدی . [ ت َءْف ِ ت َق ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ترکیب دو کلمه با یکدیگر بطوری که بحد جمله ٔ کامل نرسد. در مقابل تألیف خبری که جمله ٔ کامل را گویند. مرکب ناقص . در مقابل مرکب تام : انسان سفیدپوست است . رجوع به اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص <span class="hl" dir="ltr"
تقیدلغتنامه دهخداتقید. [ ت َ ق َی ْ ی ُ ] (ع مص ) خویشتن را بند کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (مجمل اللغة) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقیید. (اقرب الموارد). بند شدن و به چیزی مقید شدن . (آنندراج ).