تلافیلغتنامه دهخداتلافی . [ ت َ ] (ع مص ) وادریافتن . (دهار). دریافتن . (مجمل اللغة). رسیدن و دریافتن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دریافتن و بدست آوردن .(غیاث اللغات ). تدارک ، یقال : تلافیت التقصیر و هذا امر لایتلافی و تقول جاء بالعمل المتنافی ثم لم یتعقبه بالتلافی . (اقرب
تلافیدیکشنری فارسی به انگلیسیanswer, payoff, quid pro quo, reciprocation, repayment, reprisal, retaliation, return, tit for tat
تلافیفرهنگ مترادف و متضاد۱. انتقام، تقاص، جبران، جزا، خونخواهی، سزا ۲. تاوان، غرامت ≠ عفو، جبران کردن
تلافی افتادنلغتنامه دهخداتلافی افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) جبران شدن . رسیدن پاداش چیزی یا عملی . دریافتن عوض : زندگانی خداوند دراز باد، تا جهان است چنین حالها می بوده است و این تلافی افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 555). رجوع به تلافی شود.<
تلافی کردنلغتنامه دهخداتلافی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جبران کردن . پاداش دادن . جزا و عوض دادن . برطرف کردن : و تلافی کند آنچه بهم رسیده است از گمراهی و اداء حق الهی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311).عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش ک
تلافی نمودنلغتنامه دهخداتلافی نمودن . [ ت َ ن ُ / ن ِ / ن َدَ ] (مص مرکب ) تلافی کردن . جبران کردن : در پرده نمود از عرق شرم تلافی در ظاهر اگر روی تو آتش بجهان زد. صائب (از آنندر
تلافیفلغتنامه دهخداتلافیف . [ ت َ ] (ع اِ) گیاهی درهم پیچیده ، یقال : هذا تلافیف من عشب ؛ ای نبات ملتف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیک درپیچیدنها (غیاث اللغات ). گیاهی درهم پیچیده و نیک درپیچیدنها. (آنندراج ). این جمع تلفیف است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).- <span clas
تلافیجویانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) لافیجویانه، کیفری، متقابل، تنبیهی، جزایی، برقرارکننده
تلافی افتادنلغتنامه دهخداتلافی افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) جبران شدن . رسیدن پاداش چیزی یا عملی . دریافتن عوض : زندگانی خداوند دراز باد، تا جهان است چنین حالها می بوده است و این تلافی افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 555). رجوع به تلافی شود.<
جبرانفرهنگ فارسی عمیدتلافی.⟨ جبران کردن: (مصدر متعدی) تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده.
تلافی افتادنلغتنامه دهخداتلافی افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) جبران شدن . رسیدن پاداش چیزی یا عملی . دریافتن عوض : زندگانی خداوند دراز باد، تا جهان است چنین حالها می بوده است و این تلافی افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 555). رجوع به تلافی شود.<
تلافی کردنلغتنامه دهخداتلافی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جبران کردن . پاداش دادن . جزا و عوض دادن . برطرف کردن : و تلافی کند آنچه بهم رسیده است از گمراهی و اداء حق الهی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311).عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش ک
تلافی نمودنلغتنامه دهخداتلافی نمودن . [ ت َ ن ُ / ن ِ / ن َدَ ] (مص مرکب ) تلافی کردن . جبران کردن : در پرده نمود از عرق شرم تلافی در ظاهر اگر روی تو آتش بجهان زد. صائب (از آنندر
تلافیفلغتنامه دهخداتلافیف . [ ت َ ] (ع اِ) گیاهی درهم پیچیده ، یقال : هذا تلافیف من عشب ؛ ای نبات ملتف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیک درپیچیدنها (غیاث اللغات ). گیاهی درهم پیچیده و نیک درپیچیدنها. (آنندراج ). این جمع تلفیف است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).- <span clas
متلافیلغتنامه دهخدامتلافی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) رسنده و دریابنده ٔ چیزی . (آنندراج ). آن که دریافت میکند و می یابد چیزی را. (ناظم الاطباء). رجوع به تلافی شود.
دولت ائتلافیcoalition government, coalition cabinetواژههای مصوب فرهنگستانهیئت وزیران متشکل از بیش از یک حزب
سامانۀ دینامیکی اتلافیdissipative dynamical systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که انرژی در آن پایسته نمیماند، ولی بهکمک عامل خارجی میتوان اتلاف انرژی آن را جبران کرد