تلبدلغتنامه دهخداتلبد. [ ت َ ل َب ْ ب ُ ] (ع مص ) درآمدن بعض پشم و مانند آن دربعضی و بهم چفسیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برهم نشستن . (آنندراج ). || سینه بر زمین نهادن مرغ و لازم گرفتن جای را (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سخت گر
تلبثلغتنامه دهخداتلبث . [ ت َ ل َب ْ ب ُ ] (ع مص ) درنگ کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب علی بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توقف . (اقرب الموارد). || (اِمص ) درنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تلبطلغتنامه دهخداتلبط. [ ت َ ل َب ْ ب ُ ] (ع مص ) سرگشتگی و دویدن . (منتهی الارب ). سرگشته شدن و دویدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دویدن . سرگشته و متحیر شدن . (ناظم الاطباء). || بر پهلو خفتن و بر خاک غلطیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد):فلان یتلبط فی النعیم
تلبیثلغتنامه دهخداتلبیث . [ ت َ ] (ع مص ) درنگی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). درنگ کردن فرمودن و بر درنگ داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تلبیدلغتنامه دهخداتلبید. [ ت َ ] (ع مص ) سریشم کردن بر موی و آن اندک از صمغ بر سر نهادن محرمان حج تا موی بسته گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پشم زدن و تر کرده بر نیام دوختن جهت حفاظت شمشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در پی کردن جامه . (من
تکببلغتنامه دهخداتکبب . [ ت َ ک َب ْ ب ُ ] (ع مص ) برافتادن شتران از بیماری یا از لاغری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ترنجیده و منقبض گردیدن مرد از بیماری یا سردی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیچیدن در جامه ٔ خود. (از اقرب الموارد). || برهم نشستن . (تاج المصادر
متلبدلغتنامه دهخدامتلبد. [ م ُ ت َ ل َب ْ ب ِ ] (ع ص ) موی که درآید و درچسبد بعض آن در بعض . شعر متلبد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشم و یا موی مالیده شده و درهم و برهم چسبیده . یقول ، شعر متلبد. (ناظم الاطباء). موی چون نمد شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تلبد
برنهادنلغتنامه دهخدابرنهادن . [ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) (از: پیشوند بر +مصدر نهادن ) بالا نهادن . (آنندراج ). قرار دادن روی چیزی . نصب کردن روی چیزی . گذاشتن . نهادن : از بناگوش لعلگون گوئی برنهاده ست آلغونه به سیم . <p
متلبدلغتنامه دهخدامتلبد. [ م ُ ت َ ل َب ْ ب ِ ] (ع ص ) موی که درآید و درچسبد بعض آن در بعض . شعر متلبد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشم و یا موی مالیده شده و درهم و برهم چسبیده . یقول ، شعر متلبد. (ناظم الاطباء). موی چون نمد شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تلبد