تلبئةلغتنامه دهخداتلبئة. [ ت َ ب ِ ءَ] (ع مص ) فله خورانیدن ماده بچه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فله فرود آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : لبأت الناقه ؛ اذا وقع اللباء فی ضرعها. || لبیک گفتن در حج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (
تلبیحلغتنامه دهخداتلبیح . [ ت َ ] (ع مص ) پیر سالخورده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
تلبیةلغتنامه دهخداتلبیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) لبی بالحج تلبیة؛ لبیک گفتن در حج . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). لبیک گفتن حاجیان . (آنندراج ). گفتن لبیک اللهم لبیک . و بعضی تلبئة گویند.(از اقرب الموارد). رجوع به تلبئة شود : شها منم که ز شوق طواف مرقد توبجای تل
تلبیةلغتنامه دهخداتلبیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) لبی بالحج تلبیة؛ لبیک گفتن در حج . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). لبیک گفتن حاجیان . (آنندراج ). گفتن لبیک اللهم لبیک . و بعضی تلبئة گویند.(از اقرب الموارد). رجوع به تلبئة شود : شها منم که ز شوق طواف مرقد توبجای تل
لبیکفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) ذکری که حاجیان در مراسم حج در صحرای عرفات تکرار میکنند.۲. [قدیمی] کلمهای که در پاسخ آوازدهنده و در مقام تلبیه و اجابت میگویند.
لبیک گفتنلغتنامه دهخدالبیک گفتن . [ ل َب ْ ب َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) لبیک زدن . جواب دادن : هیچکس از آن حضرت لبیک اجابتی نگفت و اندیشه اعانتی نکرد. (تاریخ سلاجقه ٔ کرمان ). تلبیه ، لبیک گفتن در حج . (منتهی الارب ).
فَرَضَفرهنگ واژگان قرآنمعين کرد - تعيين کرد - سهم داد - واجب گردانيد (دراصل جداکردن قطعه اي از چيزي و تأثير گذاشتن در آن قطعه معني مي دهد و در مورد واجب کردن هم چون پاره اي از حکم را به آن موضوع اختصاص مي دهد ،استفاده مي شود در عبارت "فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ ﭐلْحَجَّ "منظور اين است كه با احرام بستن و گفتن تلبيه حج را بر خود
تلبئةلغتنامه دهخداتلبئة. [ ت َ ب ِ ءَ] (ع مص ) فله خورانیدن ماده بچه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فله فرود آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : لبأت الناقه ؛ اذا وقع اللباء فی ضرعها. || لبیک گفتن در حج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (