تلقفلغتنامه دهخداتلقف . [ ت َ ل َق ْ ق ُ ] (ع مص ) از زیر فروریخته شدن حوض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زود فروخوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فروخوردن طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بلعیدن طعام . (از اقرب الموارد). || زود فراگ
تلقففرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را بهسرعت ربودن.۲. لقمه را بهسرعت فروبردن.۳. چیزی را بهسرعت فراگرفتن و ازبر کردن.
تیلکولغتنامه دهخداتیلکو. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ییلاق است که در بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
تلقیفلغتنامه دهخداتلقیف . [ ت َ ] (ع مص ) فروبردن طعام از گلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بلعیدن طعام . (از اقرب الموارد). || فروخورانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به دو دست سپردن اسب زمین را در برجستن یانیک برداشتن وی دو دست در آن ، گویا د
تلکولغتنامه دهخداتلکؤ. [ ت َ ل َک ْ ک ُءْ ] (ع مص ) پس انداختن و تأخیر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : فتلکاء فی الشهادة و فی حدیث الملاعنة «فتلکأت عند الخامسة؛ ای توقفت و تبطأت ان تقولها». (اقرب الموارد).
تلکولغتنامه دهخداتلکو. [ ت ِ ل ِ ک ُ ] (اِ) نامی است که در کتول به گلابی دهند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 2 ص 238). قسمی از درخت امرود . (ناظم الاطباء). رجوع به تلکا شود.
مأموللغتنامه دهخدامأمول . [ م َءْ ] (ع ص ) امیدداشته شده . (ناظم الاطباء) : مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال ... (تاریخ قم ص 3). || متوقع و امیدوار و آرزومند و منتظر. || (اِ) امید و انتظار. (ناظم الاطباء). || آرزو. آرمان
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) منصوربن القائم بن المهدی صاحب افریقیة. بروز مرگ پدر او با وی بیعت کردند و او بلیغ و فصیح بود و خطبه ها به ارتجال کردی و ابوجعفر احمدبن محمد المروروذی گوید: بروزی که ابویزید هزیمت یافت من در رکاب منصور بودم و او دو نیزه در دست داشت و یکی از آن دو چند بار
درگرفتنلغتنامه دهخدادرگرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرفتن . مؤثر افتادن . کار کردن . کارگر افتادن . اثر کردن . کارگر شدن . (ناظم الاطباء). تأثیر کردن : گفت من رها نکنم تا جنازه ٔ او در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود و هرچند مردمان بگفتند با آن دانشمند درنگ
عصالغتنامه دهخداعصا. [ ع َ ] (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ). عود. (اقرب الموارد). || چوب دستی ، مؤنث آید. (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ). نوعی از چوبدستی متوسط در سطبری و باریکی که بعضی از آن سرکج بود، و در فارسی بزیادت یاء (عصای ) نیز استعمال کنند. (ازآنندراج ) چ
ابومنصورلغتنامه دهخداابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرزاق طوسی . از بزرگزادگان طوس . او در حدود 335 هَ . ق . یا کمی پیش از آن از جانب ابوعلی احمدبن محمدبن مظفربن محتاج چغانی سپهسالار خراسان حکمرانی طوس داشت و در همین سال آنگاه که ابوعلی بر پادشاه سامانی طغیا
متلقفلغتنامه دهخدامتلقف . [ م ُ ت َ ل َق ْق ِ ] (ع ص ) فروخورنده ٔ طعام . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بعیر متلقف ؛ شتر که دو سپل دست را بجانب چپ مایل دارد در رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (ازتاج العروس ).