تلقنلغتنامه دهخداتلقن . [ ت َ ل َق ْ ق ُ ] (ع مص )دریافتن و واگرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بمشافهه گرفتن چیزی را از دهان . فارابی گوید: تلقن الکلام ؛ اخذه ُ و تمکن منه ُ. (اقرب الموارد).
تلقینلغتنامه دهخداتلقین . [ ت َ] (ع مص ) فهمانیدن و تفهیم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فهمانیدن و سخن فراز زبان کسی دادن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تعلیم و تربیت و آموختن و گرفتن سخن از کسی . (ناظم الاطباء). و با لفظ یافتن و کردن و گرفتن و دادن مستعمل . (آنندراج ) <span class="hl
تلقینفرهنگ فارسی عمید۱. باوراندن اندیشه و طرزفکری خاص به دیگری.۲. القای شهادتین به کسی که در حال جان دادن است.۳. (تصوف) آموختن ذکر به مرید تا آن را تکرار کند.۴. تعلیم؛ آموختن.
نقالدیکشنری عربی به فارسیمتحرک , قابل حرکت , قابل تحرک , سيال , تلقن همراه , قابل حمل ونقل , سفري , سبک , ترابرپذير , دستي
تلقنلغتنامه دهخداتلقن . [ ت َ ل َق ْ ق ُ ] (ع مص )دریافتن و واگرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بمشافهه گرفتن چیزی را از دهان . فارابی گوید: تلقن الکلام ؛ اخذه ُ و تمکن منه ُ. (اقرب الموارد).
متلقنلغتنامه دهخدامتلقن . [ م ُ ت َ ل َق ْ ق ِ ] (ع ص ) دریابنده و واگیرنده (آنندراج ) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). آموخته و دریافت کننده . || گردآورنده . (ناظم الاطباء). رجوع به تلقن شود.
تلقنلغتنامه دهخداتلقن . [ ت َ ل َق ْ ق ُ ] (ع مص )دریافتن و واگرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بمشافهه گرفتن چیزی را از دهان . فارابی گوید: تلقن الکلام ؛ اخذه ُ و تمکن منه ُ. (اقرب الموارد).