تماشاگاهلغتنامه دهخداتماشاگاه . [ ت َ ] (اِ مرکب ) تماشاکده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای تماشا. منظر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تماشاگه . گردشگاه : پروازه ، خورشی بود که در پی قومی برند به تماشاگاه . (فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و این شداد به مقامی
تماشاگهلغتنامه دهخداتماشاگه . [ ت َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف تماشاگاه : ای مه و سال نگه کردن تو سوی سلیح ای شب و روز تماشاگه تو لشکرگاه . فرخی .بر دست حنا بسته نهد پای به هر گام هرکس که تماشاگه او زیر چنار است . <p class="auth
تماسگاه الکترودelectrode faceواژههای مصوب فرهنگستاندر جوشکاری مقاومتی، سطحی از الکترود که در تماس با قطعة کار (workpiece) است
تماسگاه لاستیکtire patchواژههای مصوب فرهنگستانآن قسمت از لاستیک که بر روی زمین قرار دارد و بیضیشکل است و قطر بزرگ آن در راستای حرکت خودروست و از آن در بررسی تصادف استفاده میشود
تمساحلغتنامه دهخداتمساح . [ ت َ ] (ع مص ) دروغ گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مسح شود.
تماشاکدهلغتنامه دهخداتماشاکده . [ ت َ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) تماشاگاه . محل گشت و گذار و محل تفرج و تماشاخانه . و آنجای از تماشاخانه که مردم برای تماشا می نشینند. (ناظم الاطباء). تماشاخانه . تماشاگاه . (آنندراج ). رجوع به تماشا و دیگر ترکیبهای آن شود.