تمامیلغتنامه دهخداتمامی . [ ت َ ] (ق ، اِ) همگی . (ناظم الاطباء). همه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرتاسر : تمامی بگفتم من این داستان بدان سان که بشنیدم از باستان . فردوسی .ویعقوب وخاله ٔ یوسف که خواهرزن یعقوب بود تمامی در سجده شد
تمامیلغتنامه دهخداتمامی . [ت ِ ] (ع ص ) لیل تمامی ؛ بالتوصیف بمعنی لیل التمام است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تمام شود.
تمیمیلغتنامه دهخداتمیمی . [ ت َ ] (اِخ ) محمد افندی از اولاد شیخ تمیمی مفتی مصر. او راست : الدر النظیم فی ام حکیم . رجوع به معجم المطبوعات ج 1 ص 642 شود.
تمیمیلغتنامه دهخداتمیمی . [ ت َ ] (اِخ ) عبدالقاهربن طاهربن محمد تمیمی مکنی به ابومنصور بغدادی . رجوع به ابومنصور بغدادی شود.
تمیمیلغتنامه دهخداتمیمی . [ ت َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن محمد تمیمی از مردم بغداد و مقیم موصل بود. شعر او پانصد ورقه است . (ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تمامیرلغتنامه دهخداتمامیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تُمَّرَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تمرة شود.
تمامیخواهیtotalitarianismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حکومت استبدادی متمرکز که بر همۀ شئون فردی و اجتماعی کشور تسلط دارد
تمامیرلغتنامه دهخداتمامیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تُمَّرَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تمرة شود.
تمامیت سرزمینیterritorial integrityواژههای مصوب فرهنگستانحق کشور در حاکمیت و اعمال قدرت در محدودۀ مرزهایش متـ . تمامیت ارضی
تمامیتنمای فهرست زمینلرزههاcatalogue completenessواژههای مصوب فرهنگستانکوچکترین بزرگی زمینلرزهای که تمامی زمینلرزههای بزرگتر از آن در هر شبکۀ لرزهنگاری ثبت شده باشد یا در فهرست مشخصات زمینلرزهها آمده باشد
ناتمامیلغتنامه دهخداناتمامی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) نقصان و قصور. (ناظم الاطباء). ناتمام بودن . ناقص بودن . کامل نبودن . صفت ناتمام : بدرتمام روزی در آفتاب رویت گر بنگرد بیارد اقرار ناتمامی .سعدی .غمز و نمامی چون اظهار ناتمامی می کرد.
بتمامیلغتنامه دهخدابتمامی . [ ب ِ ت َ ] (ق مرکب ) تماماً. بتمامت . کاملاً. بالتمام : بتمامی ز عدو پای بباید برکند. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390). نصراحمد... حال خویش بتمامی با ایشان براند. (تاریخ بیهقی ). آنکس که آز بروی وی بتمامی چیره ت