تمتاملغتنامه دهخداتمتام . [ ت َ ] (ع ص ) سخن تاناک و یا میم ناک گوینده و کسی که سخن او به حنک درخورد یا گنگلاج که سخن وی به فهم ناید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه زبانش با تاء گردد. (مهذب الاسماء). کسی که در کلام تای فوقانی بسیار تلفظ کند به هندی توتلا گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) <
طمطاملغتنامه دهخداطمطام . [ طَ ] (ع اِ) میانه ٔ دریا. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || معظم دریا. || معظم از هر چیز. (منتهی الارب ).
تمتملغتنامه دهخداتمتم . [ ت ُ ت ُ ] (اِ) قطاس باشد و آن دم گاو کوهی است که سپاهیان آن را از نیزه و علم آویزند و بر گردن اسب بندند. (برهان ) (ناظم الاطباء). غژغاو را گویند که به ترکی قطاس خوانند و آن دم گاو کوهی است که در ختا و ترکستان پیدا شود و سپاهیان آن را از نیزه و علم و طوق آویزند و به ج
تمتمدیکشنری عربی به فارسیمن من , غرغر , لند لند , سخن زير لب , من من کردن , جويده سخن گفتن , غرغر کردن
تمتامةلغتنامه دهخداتمتامة. [ ت َ م َ ] (ع ص ) مؤنث تمتام است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تمتام شود.
ظفرجویلغتنامه دهخداظفرجوی . [ ظَ ف َ ] (نف مرکب ) طلبنده و جوینده ٔ ظفر و پیروزی : بر شخص ظفرجوی فتد لرزه ٔ مفلوج بر لفظ سخنگوی زند لکنت تمتام .مسعودسعد.
رزازلغتنامه دهخدارزاز. [ رَزْ زا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن علویه رزاز جرجانی ،مکنی به ابوالعباس . وی از محمدبن غالب تمتام و ابوبکربن باغندی روایت کرد. و اسماعیل بن سوید خیاط و ابواسحاق مؤدب از او روایت دارند. (از لباب الانساب ).
خداشلغتنامه دهخداخداش . [ خ ِ ](اِخ ) ابن دحاح . از مالک خبر منکری که بدو تعلق ندارد، روایت کرده است و از او نیز تمتام نقل حدیث نموده است . او را از زمره ٔ بصریان آورده اند. دارقطنی ، خداش را از ضعفای راویان مالک ذکر کرده است و این بعد از آن است که حدیثی که از طریق محمدبن عبداﷲ العمری از محمد
تاناکلغتنامه دهخداتاناک . (ص مرکب ) کسی که در وقت تکلم بیشتر حرف «ت » را تکلم کند. (ناظم الاطباء). گوینده ای که در سخن گفتن «تا» بسیار آرد : تمتمه ؛ سخن «تاناک » یا «میم ناک » گفتن . (منتهی الارب ). تمتام ؛ گوینده ٔ سخن «تاناک ». (منتهی الارب ).
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) حسن بن عثمان بن احمد بغدادی بن بنت محمدبن غالب تمتام مکنی به ابومحمد. راوی بود. وی از زکریا ساجی و ابن ابوداود باغنذی روایت کرد. (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 148).
تمتامةلغتنامه دهخداتمتامة. [ ت َ م َ ] (ع ص ) مؤنث تمتام است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تمتام شود.