تملصلغتنامه دهخداتملص . [ ت َ م َل ْ ل ُ ] (ع مص ) رستن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). رهیدن و تخلص . (از اقرب الموارد).
تملصفرهنگ فارسی معین(تُ مَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - رهایی یافتن ، رستن . 2 - لیز خوردن ، از دست افتادن .
تملزلغتنامه دهخداتملز. [ ت َ م َل ْ ل ُ ] (ع مص ) بردن و در تأخیر انداختن و رستن از کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخلص و تملس از چیزی . (از اقرب الموارد).
تملسلغتنامه دهخداتملس . [ ت َ م َل ْ ل ُ ] (ع مص ) فوت کردن . || گذاشتن (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). بیرون شدن از میان قوم . (از اقرب الموارد). || نسو شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تابان و نرم گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : ملسه
تملیزلغتنامه دهخداتملیز. [ ت َ ] (ع مص ) رهانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخلیص . (از اقرب الموارد).
تملیسلغتنامه دهخداتملیس . [ ت َ ] (ع مص ) نرم و تابان گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نرم و تابان گردیدن . (آنندراج ). تزلیخ . (اقرب الموارد). || هموار کردن زمین را و در عبارت اللسان : الملقه بعد اثارتها؛ ماله کشیدن زمین است پس از شخم زدن آن . (از اقرب الموارد). رجو
طملسلغتنامه دهخداطملس . [ طَم َل ْ ل َ ] (ع اِ) رَغیف ٌ طَمَلَّس ٌ؛ گرده ٔ خشک . گرده ٔ سبک تنک . (منتهی الارب ). نان خشک . (مهذب الاسماء).
تفلیصلغتنامه دهخداتفلیص . [ ت َ ] (ع مص ) رهانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفلص . انفلاص . تملص . تخلیص . (از اقرب الموارد).
متملصلغتنامه دهخدامتملص . [ م ُ ت َ م َل ْ ل ِ ] (ع ص ) آن که برهد و رسته . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رسته و رهایی یافته و آزاد شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تملص شود.
تملسلغتنامه دهخداتملس . [ ت َ م َل ْ ل ُ ] (ع مص ) فوت کردن . || گذاشتن (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). بیرون شدن از میان قوم . (از اقرب الموارد). || نسو شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تابان و نرم گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : ملسه
متملصلغتنامه دهخدامتملص . [ م ُ ت َ م َل ْ ل ِ ] (ع ص ) آن که برهد و رسته . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رسته و رهایی یافته و آزاد شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تملص شود.