تململلغتنامه دهخداتململ . [ ت َ م َ م ُ ] (ع مص ) بی آرام شدن در بستر. (زوزنی ). بی آرامی کردن و برگردیدن از جانبی به جانبی از بیماری و اندوه . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیقراری و بی آرامی و بمعنی حالتی که در میان خواب و بیداری باشد. (غیاث اللغات ) <span class=
لول زدنلغتنامه دهخدالول زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) لولیدن . لول خوردن . جنبیدن در جای خویش ، چنانکه کرمهای خرد دراز سرخ در خشکی یا در آب . تَمَلمُل .
متململلغتنامه دهخدامتململ . [ م ُ ت َ م َ م ِ ] (ع ص ) بی آرام و برگردنده از جایی به جایی از بیماری و اندوه . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مضطرب و بی آرام در بستر. (ناظم الاطباء). پیچان که بخود پیچد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوم متململ ؛ هوان یکون بین النوم والیقظه . (بحر
خواب پریشانلغتنامه دهخداخواب پریشان . [ خوا / خا ب ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب موحش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رؤیای هولناک . (از ناظم الاطباء) : به بیداری خیال زلف خوبان می کندشب راز بس پیوسته بیند چشم من خواب پریشان را.<
تملللغتنامه دهخداتملل . [ ت َ م َل ْ ل ُ ] (ع مص ) در کیش و شریعت درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خوی آوردن تب . || گرم گردیدن درون استخوان . || بی آرامی کردن از بیماری و از اندوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بخود پیچیدن از درد و غم . (از
تفجعلغتنامه دهخداتفجع. [ ت َ ف َج ْ ج ُ ] (ع مص ) اندوه نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اندوه و دردمندی . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). دردمند شدن از سختی و بلا و اندوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و استکان و استرجع بعد ان ارتاع و تفجع قال
متململلغتنامه دهخدامتململ . [ م ُ ت َ م َ م ِ ] (ع ص ) بی آرام و برگردنده از جایی به جایی از بیماری و اندوه . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مضطرب و بی آرام در بستر. (ناظم الاطباء). پیچان که بخود پیچد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوم متململ ؛ هوان یکون بین النوم والیقظه . (بحر