تناعملغتنامه دهخداتناعم . [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) تن آسان گردیدن و تن آسان نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ترفه . (اقرب الموارد).
تناوملغتنامه دهخداتناوم . [ ت َ وُ ] (ع مص ) خویشتن فاخواب ساختن . (زوزنی ). خویشتن را خوابیده نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بدروغ خود را خوابیده نمایاندن . (از اقرب الموارد).
تنعملغتنامه دهخداتنعم . [ ت َ ع ُ ](اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ). تَنْعُم و تَنْعُمة، دو قریه اند از اعمال صنعا. (از معجم البلدان ).
تنعملغتنامه دهخداتنعم . [ ت َ ن َع ْ ع ُ ] (ع مص ) به ناز زیستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). فراخ و آسان زندگانی گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مانند ترفّه و تمتع. (از اقرب الموارد). به ناز و نعمت پرورده شدن . (غیاث اللغات ). به ناز و نعمت زیستن . (آنندرا
تنعیملغتنامه دهخداتنعیم . [ ت َ ] (اِخ ) موضعی است بر سه یا چهار کروه از مکه نزدیکتر به اطراف جبل به سوی خانه ٔ کعبه . سمی لأن علی یمینه جبل نعیم و علی یساره جبل ناعم و الوادی اسمه نعمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به فاصله ٔ سه کروه از مکه به جانب شمالی ، مناسک عمره در آنجا بعمل می آید و حج
تنعیملغتنامه دهخداتنعیم . [ ت َ ] (ع مص ) به ناز و نعمت پروردن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فراخ و آسان زندگی گردانیدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نَعم گفتن ، یقال نعّمه ؛ ای قال له نَعَم فتنعم بذلک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
تن آسان گردیدنلغتنامه دهخداتن آسان گردیدن . [ ت َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تناعم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تن آسان شدن . رجوع به همین کلمه شود.
متناعملغتنامه دهخدامتناعم . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) منعم و نیکوکار. || خیرخواه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || نبت متناعم ؛ گیاه نرم و نازک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).