تنبانلغتنامه دهخداتنبان . [ تُم ْ ] (اِ) زیرجامه و ازار و شلوار را گویند عموماً و تنبان چرمی کشتی گیران را خصوصاً. (برهان ). ازار کوتاه کشتی گیران که توبان نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). شلوار و پایجامه ، ترکی است . (غیاث اللغات ). شلوار و رغنین و پایجامه و زیر جامه و پایچه ٔ چرمی کشتی گیران .
تنبانفرهنگ فارسی معین(تُ) (اِ.) 1 - زیر جامه ، ازار. 2 - شلوار. ؛ ~ کسی دو تا شدن کنایه از: پولدار شدن .
پیژامه (تُنبان)گویش خلخالاَسکِستانی: pijâma دِروی: bijâma/ bəna šəvâr شالی: bijâma کَجَلی: bijâma کَرنَقی: bijâma کَرینی: bijâma کُلوری: bijâma گیلَوانی: bijâma لِردی: bijâma
پیژامه (تنبان)گویش کرمانشاهکلهری: bɪǰâma گورانی: bɪǰâma سنجابی: bɪǰâma کولیایی: bɪǰâma زنگنهای: bɪǰâma جلالوندی: bɪǰâma زولهای: bɪǰâma کاکاوندی: bɪǰâma هوزمانوندی: bɪǰâma
پیژامه (تنبان)گویش کرمانشاهکلهری: bɪǰâma گورانی: bɪǰâma سنجابی: bɪǰâma کولیایی: bɪǰâma زنگنهای: bɪǰâma جلالوندی: bɪǰâma زولهای: bɪǰâma کاکاوندی: bɪǰâma هوزمانوندی: bɪǰâma
لتنبانلغتنامه دهخدالتنبان . [ ل َ تَم ْ ] (ص مرکب ) لت انبان . لتنبار. لتنبر. رجوع به لت انبان و لتنبار شود : کم شنیدم چو تو لتنبانی ترفروشی و خشک جنبانی .سنایی .
بستنبانلغتنامه دهخدابستنبان . [ ب َ ت َ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن احمدبن اسد بستنبان حافظ و او را به نام بستانبان نیز خوانده اند. وی از مردم بغداد و در اصل از هرات ملقب به بکران بوددارقطنی از وی روایت کرده وی محدثی ثقه بود. و در رجب سال 323 هَ . ق . درگذشت . (از لب