تنجحلغتنامه دهخداتنجح .[ ت َ ن َج ْ ج ُ ] (ع مص ) روایی خواستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تنجح الحاجة تنجزها؛ ای طلب قضأها ممن وعده ایاها. (اقرب الموارد).
تنجعلغتنامه دهخداتنجع. [ ت َ ن َج ْ ج ُ ] (ع مص ) انتجاع . (منتهی الارب ). به طلب آب و علف و نیکویی شدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): هوازن تنجعت ارضنا. (اقرب الموارد).
تنجهلغتنامه دهخداتنجه . [ ت َ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) شهری معروف در مراکش . (ناظم الاطباء). رجوع به طنجه شود.
تنجهلغتنامه دهخداتنجه .[ ت َ ن َج ْ ج ُه ْ ] (ع مص ) رد کردن . (ناظم الاطباء). بناخوش ترین وجه کسی را رد کردن . (از اقرب الموارد).
تنجیعلغتنامه دهخداتنجیع.[ ت َ ] (ع مص ) اثر کردن علف در ستور و پند سخن در مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اثر کردن دواء و علف و وعظ و خطاب . (از اقرب الموارد).
تنجیةلغتنامه دهخداتنجیة. [ ت َ ی َ ] (اِخ ) شهر معروف مراکش در نزدیکی جبل الطارق که تنجه گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به طنجه شود.
متنجحلغتنامه دهخدامتنجح . [ م ُ ت َ ن َج ْ ج ِ ] (ع ص ) روائی خواهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که روایی و آسانی میخواهد. (ناظم الاطباء). رجوع به تنجح شود. || کامیاب و بهره مند. (ناظم الاطباء).
متنجحلغتنامه دهخدامتنجح . [ م ُ ت َ ن َج ْ ج ِ ] (ع ص ) روائی خواهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که روایی و آسانی میخواهد. (ناظم الاطباء). رجوع به تنجح شود. || کامیاب و بهره مند. (ناظم الاطباء).
مستنجحلغتنامه دهخدامستنجح . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) درخواست کننده از کسی که حاجتش را برآورده سازد. (اقرب الموارد). رجوع به استنجاح شود.