تنخواه دار

tanxāhdār

معنی

۱. کسی که برات و حواله در دست دارد.
۲. آن‌که مستمری و مواجب می‌گیرد.

جست‌وجوی دقیق

تنخواه دار

لغت‌نامه دهخدا

تنخواه دار. [ ت َ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه مواجب می گیرد و برات دارد. (ناظم الاطباء). دارنده ٔ تنخواه . رجوع به تنخواه و دیگر ترکیبهای این کلمه شود.

تنخواه دار

فرهنگ فارسی عمید

۱. کسی که برات و حواله در دست دارد.۲. آن‌که مستمری و مواجب می‌گیرد.

تنخواه دار

دیکشنری فارسی به انگلیسی

capitalist

جست‌وجوی هم‌آوا

تنخواه

لغت‌نامه دهخدا

تنخواه . [ ت َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) پول نقد وزر و مال و دولت . (ناظم الاطباء). سرمایه و پول نقد و مال و ثروت . || مال و متاع . (فرهنگ فارسی معین ). || منفعت از اراضی و مقرری از آنها. || برات به خزانه برای ادای وظیفه و مواجب و جیره و جز آن .

تنخواه

فرهنگ فارسی عمید

۱. پول نقد.۲. سرمایه.۳. متاع؛ کالا.

تنخواه

دیکشنری فارسی به عربی

صندوق

تنخواه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

capital, cash

تنخواه

فرهنگ فارسی معین

(تَ خا) (اِمر.) 1 - سرمایه ، پول نقد. 2 - مال و متاع .

جست‌وجوی مشابه

تنخواه داری

لغت‌نامه دهخدا

تنخواه داری . [ ت َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) مواجب سالیانه گرفتن و داشتن . (ناظم الاطباء). رجوع به تنخواه و دیگر ترکیبهای آن شود.

جست‌وجوی متن

جیبدار

گویش تهرانی

تنخواه دار

مادر خرج

گویش تهرانی

مسئول خرج، تنخواه‌دار بویژه در سفر

جست‌وجوی هم‌آغاز

تنخواه

لغت‌نامه دهخدا

تنخواه . [ ت َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) پول نقد وزر و مال و دولت . (ناظم الاطباء). سرمایه و پول نقد و مال و ثروت . || مال و متاع . (فرهنگ فارسی معین ). || منفعت از اراضی و مقرری از آنها. || برات به خزانه برای ادای وظیفه و مواجب و جیره و جز آن .

تنخواه

فرهنگ فارسی عمید

۱. پول نقد.۲. سرمایه.۳. متاع؛ کالا.

تنخواه

دیکشنری فارسی به عربی

صندوق

تنخواه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

capital, cash

تنخواه

فرهنگ فارسی معین

(تَ خا) (اِمر.) 1 - سرمایه ، پول نقد. 2 - مال و متاع .

جست‌وجوی هم‌قافیه

تنخواه

لغت‌نامه دهخدا

تنخواه . [ ت َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) پول نقد وزر و مال و دولت . (ناظم الاطباء). سرمایه و پول نقد و مال و ثروت . || مال و متاع . (فرهنگ فارسی معین ). || منفعت از اراضی و مقرری از آنها. || برات به خزانه برای ادای وظیفه و مواجب و جیره و جز آن .

تنخواه

فرهنگ فارسی عمید

۱. پول نقد.۲. سرمایه.۳. متاع؛ کالا.

تنخواه

دیکشنری فارسی به عربی

صندوق

تنخواه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

capital, cash

تنخواه

فرهنگ فارسی معین

(تَ خا) (اِمر.) 1 - سرمایه ، پول نقد. 2 - مال و متاع .

ترجمه مقاله