تندتیزلغتنامه دهخداتندتیز. [ ت ُ ] (ص مرکب ) شتابان و خشمناک و تیزمزاج و ستیزه جو. (ناظم الاطباء). تند و تیز. رجوع به تند و تندوتیز شود.
تندتپشtachycardiac/ tachycardicواژههای مصوب فرهنگستان1. آنچه باعث تندتپشی میشود 2. دچار تندتپشی یا مربوط به آن
تندتازلغتنامه دهخداتندتاز. [ ت ُ ] (نف مرکب ) سریعالسیر. سخت دونده . تیزتک : نشست از بر باره ٔ تندتازهمی رفت و با او بسی رزمساز. فردوسی .همانگه پدید آمد از دشت بازسپهبد برانگیخت آن تندتاز. فردوسی .||
تندوتیز [حواس]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، تحریکپذیر، تیز، قوی، دقیق، حساس، تأثیرپذیر، باز، گرم، تحریکشده، ملتهب، سوخته، رک [صفات محرکها (گزنده، زننده، نیشدار، ...) ◄ تندوتیز، برانگیزندۀ حواس، نیروبخش 685]
تندتپشیtachycardiaواژههای مصوب فرهنگستانبیشتر شدن تعداد ضربان قلب به بیشازحد بهنجار که عموماً بیش از 100 ضربه در دقیقه است
تند و تیزلغتنامه دهخداتند و تیز. [ ت ُ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تندتیز. (ناظم الاطباء). پرشتاب . سریع و پرحدت : که تند و تیز به دل بردن من آمده ای شتاب چیست به آتش گرفتن آمده ای . ابراهیم ادهم (ازآنندراج ) (بهار عجم ).رجوع به تند و دیگ